ابومعبد

لغت نامه دهخدا

ابومعبد. [ اَ م َ ؟ ] ( اِخ ) ازهر. محدث است.

ابومعبد. [ اَ م َ ؟ ] ( اِخ ) حفص بن غیلان. محدث است و از مکحول و سلیمان بن موسی روایت کند.

ابومعبد. [ اَ م َ ؟ ] ( اِخ ) خزاعی. صحابی است.

ابومعبد. [ اَ م َ ؟ ] ( اِخ ) عبداﷲبن عکیم. صحابی است.

ابومعبد. [اَ م َ ؟ ] ( اِخ ) مقدادبن عمرو الکندی. صحابی است.

ابومعبد. [ اَ م َ ؟ ] ( اِخ ) نافذ. مولی بن عباس. از عباس روایت کند و عمروبن دینار از وی روایت آرد.

پیشنهاد کاربران

بپرس