ابوعمره
لغت نامه دهخدا
ابوعمره. [ اَ ع َ رَ ] ( اِخ ) نام مردی شوم مثلی که بر هر قوم که فرودآمدی آفات و بلیّات از جنگ و قحط و وبا و مرگ بر آن قوم نازل شدی.
ابوعمره. [ اَ ع َ رَ ] ( اِخ ) از روات حدیث است و محمد بن یحیی بن حبان از او روایت کند.
ابوعمره. [ اَ ع َ رَ ] ( اِخ ) ابن محصن الانصاری والد عبدالرحمن. صحابی است.
ابوعمره. [ اَ ع َ رَ ] ( اِخ ) انصاری. صحابی است.
ابوعمره. [ اَ ع َ رَ ] ( اِخ ) انصاری. صحابی است و در حیات رسول درگذشت.
ابوعمره. [ اَ ع َ رَ ] ( اِخ ) انصاری نجاری. از بنی مالک بن نجار. صحابی است و در نام اوخلاف است وی بصفین در رکاب علی علیه السلام کشته شد.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید