ابوعفان
لغت نامه دهخدا
ابوعفان. [ اَ ع ُف ْ فا ] ( اِخ ) غالب بن خطاف القطان. از روات است.
ابوعفان. [ اَ ع ُف ْ فا ] ( اِخ ) غالب القطان. او را روایت حدیث است.
ابوعفان. [ اَ ع ُف ْ فا ] ( اِخ ) مهزمی. شاعر و اخباری و مصنف است. او راست : کتاب الأربعه فی اخبارالشعراء. کتاب صناعةالشعر و ابن الندیم گوید آن کتابی بزرگ است و من بعض اجزاء آن را دیده ام.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید