ابوعزه
لغت نامه دهخدا
ابوعزه. [ اَ ع َزْ زَ ] ( اِخ ) اسقف ملکیّه در حرّان. او راست : کتابی که در آن بر اسطوروس رئیس طعن کندو جماعتی این کتاب را نقض کرده اند. ( ابن الندیم ).
ابوعزه. [ اَ ع َزْ زَ ] ( اِخ ) حکم بن طهمان. از روات حدیث است.
ابوعزه. [ اَ ع َزْزَ ] ( اِخ ) حکم بن عطیة الدباغ. از روات حدیث است.
ابوعزه. [ اَ ع َزْ زَ ] ( اِخ ) حکم بن قاسم الحنفی. او از ابی الرباب و از او محمدبن یونس روایت کند.
ابوعزه. [ اَ ع َزْ زَ ] ( اِخ ) عمربن عبداﷲ جحمی. شاعری از مشرکین به روزگار رسول صلوات اﷲ علیه. وی در اشعار خویش مکیّان را به حرب مسلمانان تحریض کردی. و در جنگ بدر اسیر مسلمین شد و رسول علیه و علی آله السلام وی را با پیمان ترک اغراء کفار به شعر آزاد فرمود و او وفا به شرط نکرد و در غزوه احد نیز در جیش مردم مکّه به قتال مسلمین آمد و هم بدان جنگ کشته شد.
ابوعزه. [ اَ ع َزْ زَ ] ( اِخ ) هذلی. یساربن عبد یا یساربن عمرو از بنی لحیان نزیل بصره. صحابی است.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید