ابوعدی
لغت نامه دهخدا
ابوعدی. [ اَ ع َ دی ی ] ( اِخ ) صحابی است.
ابوعدی. [ اَ ع َ دی ی ] ( اِخ ) ابراهیم. والد محمدبن ابی عدی. از روات حدیث است.
ابوعدی. [ اَ ع َ دی ی ] ( اِخ )ارطاةبن المنذر الحمص السکونی. از روات حدیث است.
ابوعدی. [ اَ ع َ دی ی ] ( اِخ ) زبیربن عدی کوفی. از روات است و قاضی ری بود.
ابوعدی. [ اَ ع َدی ی ] ( اِخ ) یمان بن عدی حضرمی. از روات حدیث است.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید