ابوعتیق

لغت نامه دهخدا

ابوعتیق. [ اَ ع َ] ( اِخ ) اسیدبن حضیر صحابی. رجوع به اسید... شود.

ابوعتیق. [اَ ع َ ] ( اِخ ) البصری. از ابان بن زید روایت دارد.

ابوعتیق. [ اَ ع َ ] ( اِخ ) عبدالرحمن بن ابی بکر. تابعی است.

ابوعتیق. [ اَع َ ] ( اِخ ) عبدالرحمن بن جابربن عبداﷲ. تابعی است.

ابوعتیق. [ اَ ع َ ] ( اِخ ) عبدالرحمن بن عبداﷲبن محمدبن عبدالرحمن بن ابی بکر الصدیق. از روات است.

ابوعتیق. [ اَ ع َ ] ( اِخ )محمدبن عبدالرحمن بن ابی بکربن ابی قحافه. محدث است.

پیشنهاد کاربران

بپرس