ابوعائشه
لغت نامه دهخدا
ابوعائشه. [ اَ ءِ ش َ ] ( اِخ ) جدّ ابی عاصم ثقفی. و ابوعاصم از او روایت کند.
ابوعائشه. [ اَ ءِ ش َ ] ( اِخ ) حارث بن سوید. از روات است.
ابوعائشه. [ اَ ءِ ش َ ] ( اِخ ) زیدبن صوحان. از روات است.
ابوعائشه. [ اَ ءِ ش َ ] ( اِخ ) مسروق بن الأجدع بن مالک الهمدانی. تابعی است و او بزمان یزیدبن معاویه درگذشت. رجوع به مسروق... شود.
ابوعائشه. [ اَ ءِ ش َ ] ( اِخ ) والد العلاء از روات است.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید