ابوصباح
لغت نامه دهخدا
ابوصباح. [ اَ ص َ ] ( اِخ ) ابن معمر. پیشوای فرقه ای از مجبره موسوم به صباحیّه است.
ابوصباح. [ اَ ص َ ] ( اِخ ) کنانی عبدی. ابراهیم بن نعیمم. در کوفه میزیست بمحله بنی کنانه و از این روی او را کنانی گفتند و از آل کنانه نیست و منسوب به بنی عبدالقیس است او یکی از روات امامیه وثقه است وی راکتابی است که از او جماعتی روایت کرده اند. و از اصحاب حضرت ابوجعفر محمّدبن علی زین العابدین و امام ابوعبداﷲ جعفر صادق و امام ابوابراهیم موسی الکاظم بوده است و حضرت صادق علیه السلام او را لقب ( ( میزان لاعین له ) ) داده و شیخ مفید و علامه حلّی و شیخ طوسی او را به صدق لهجه ستوده اند.
ابوصباح. [ اَ ص َ ] ( اِخ ) ورّاق. مؤذّن واسط. او از ام کثیر و عکلی از وی روایت کند.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید