ابوشمر
لغت نامه دهخدا
ابوشمر. [ اَ ش ِ ] ( اِخ ) ابن سلامه. ملقب به ذی الذِفَرین حمیری. رجوع به ذوالذِفَرین... شود.
ابوشمر. [ اَ ش ِ ] ( اِخ ) بشربن معتمر را کتابی است در ردّ بر او. ( ابن الندیم ).
ابوشمر. [ اَش ِ ] ( اِخ ) شرحبیل ، ملقب به ذی الجوشن. صحابی است.
ابوشمر. [ اَش ِ ] ( اِخ ) الضبعی. او از عائذبن عمرو روایت کند.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید