[ویکی اهل البیت] شیخ متکلمین امامیه بغداد و بزرگ طایفه نوبختیه بود در زمان خود جلالت و بزرگی در دین و دنیا داشت و جاری مجرای وزراء بود و کتب بسیار تصنیف کرده از جمله کتاب (انوار در تواریخ ائمه اطهار علیهم السلام). ابن ندیم در (فهرست) گفته که این شیخ جمع کرده بود کتاب های بسیار، و بسیاری از نسخ را به خط خودش نوشته بود و مصنفات و مؤلفات او در کلام و فلسفه و غیرهما بسیار است و جمع می شدند نزد او جماعتی از ناقلین کتب فلسفه مثل ابوعثمان دمشقی و اسحاق و ثابت و غیر ایشان و از غلمان او است ابوالحسن السوسنجردی معروف به حمدونی اسمش محمد بن بشر صاحب (کتاب انفاذ) است در امامت انتهی.
فقیر گوید: محمد بن بشر مذکور از صلحا و عیون اصحاب و متکلمین ایشان است و همان است که پنجاه حجه پیاده به جا آورده و ابوسهل خالوی ابومحمد حسن بن موسی نوبختی فیلسوف صاحب (کتاب الفرق) است و از سعادت ابوسهل است که به شرف ملاقات امام زمان علیه السلام نائل شده چنان که در ذکر وفات حضرت امام حسن عسکری علیه السلام خبرش گذشت.
این شیخ جلیل سبب شد از برای رسواشدن حلاج زیرا که حلاج به خاطر آورد که ابوسهل را مانند دیگران تواند گول زد و به حیله او را به دام آورد و با خود خیال کرد که چون ابوسهل در نزد مردم مرتبه بلند دارد و به علم و ادب و عقل و دانش معروف و مشهور است هرگاه به دام او درآید مردمان ضعفه و عوام بر او بگروند لاجرم برای او نوشت و او را به سوی خود دعوت کرد و اظهار کرد که من وکیل صاحب الزمان علیه السلام می باشم و مأمور شدم که تو را دعوت کنم و مبادا در این امر شک و ریبی برای تو حاصل شود. ابوسهل چون بر مضمون کاغذ او مطلع گشت برای او پیغام فرستاد که اگر تو وکیل حضرت صاحب الزمان علیه السلام می باشی لابد برای تو دلائل و براهینی باشد.
اینک به جهت آن که من به تو ایمان آورم یک چیز کمی از تو خواهش می کنم تا شاهد دعوت تو باشد و آن امر آسان این است که من دوست می دارم جواری را فعلا چند جاریه دارم که از وصال ایشان حظ می برم لکن چون پیری در سر و روی من اثر کرده ناچارم که در هر هفته خضاب کنم تا سفیدی موی خود را از ایشان مستور دارم چه اگر ایشان ملتفت سفیدی موی من شوند از من کناره گیرند و وصالم مبدل شود به هجران و شب تار گردد.
بر من روز تابان، لاجرم من هر جمعه در تعب خضاب کردن می باشم، اگر تو در دعوت خود صادقی چنان کن که ریش من سیاه شود و دیگر محتاج به خضاب نباشم آن وقت من به مذهب تو داخل شوم و مردم را به سوی تو دعوت کنم. چون این پیغام به حلاج رسید دانست سهمش خطا کرده و در این اظهار رسوا گردیده دیگر جواب او نداد و رسول نزد او نفرستاد، ابوسهل بعد از آن، این مطلب را در مجالس و محافل نقل می کرد و او را افضح مردم نمود و پرده از روی کار او برداشت و او را رسوا نمود و مردم را از دام او ربود.
«قاَلَ رَسولُ اللّهِ صلی اللّه علیه و آله و سلم اِذا رَاَیتُمْ اَهْلَ الرَّیْبِ وَالْبِدَعِ مِنْ بعدِی فَاَظْهِروا الْبَرآئَةَ مِنْهُمْ وَ اَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَالْقَوْلِ فِیهِمْ وَالْوَقیعَةِ وَ باهِتُوهُمْ کَیْلا یَطْمَعُوا فِی الفِسادِ فِی الاِسْلام وَ یَحَذَرُهُم النّاسُ وَلایَتَعَلَّمُونَ مِنْ بِدَعِهِمْ یَکْتُبُ اللّهُ لَکُمْ بِذلِکَ الْحَسناتِ وَ یَرْفَعُ لَکُمْ بِهِ الدَّرَجاتِ فِی الاخِرَةِ».
«بَیانٌ: یُقالُ بَهَتَهُ بَهْتااَیْ اَخَذَهُ بَغْتَةً وَ قَوْلَهُ تَعالی؛ فَتَبْهَتَهُمْ ای تُحَیِّرُهُمْ وَ بهِتَ الرَّجُلُ عَلی صیغَةِ المَجْهُولِ ای اِنْقَطَعَ وَ ذَهَبَتْ حُجَّتُهُ وَ یَحْتَمِلُ اَنْ یَکُونَ الْمُرادُ باَهلِ الرِّیبِ، الَّذینَ یشکُّونَ فِی الدّینِ، وَ یُشَکِّکُونَ النّاسَ فیهِ بِاِلْقآءِ الشُّبُهاتِ».
فقیر گوید: محمد بن بشر مذکور از صلحا و عیون اصحاب و متکلمین ایشان است و همان است که پنجاه حجه پیاده به جا آورده و ابوسهل خالوی ابومحمد حسن بن موسی نوبختی فیلسوف صاحب (کتاب الفرق) است و از سعادت ابوسهل است که به شرف ملاقات امام زمان علیه السلام نائل شده چنان که در ذکر وفات حضرت امام حسن عسکری علیه السلام خبرش گذشت.
این شیخ جلیل سبب شد از برای رسواشدن حلاج زیرا که حلاج به خاطر آورد که ابوسهل را مانند دیگران تواند گول زد و به حیله او را به دام آورد و با خود خیال کرد که چون ابوسهل در نزد مردم مرتبه بلند دارد و به علم و ادب و عقل و دانش معروف و مشهور است هرگاه به دام او درآید مردمان ضعفه و عوام بر او بگروند لاجرم برای او نوشت و او را به سوی خود دعوت کرد و اظهار کرد که من وکیل صاحب الزمان علیه السلام می باشم و مأمور شدم که تو را دعوت کنم و مبادا در این امر شک و ریبی برای تو حاصل شود. ابوسهل چون بر مضمون کاغذ او مطلع گشت برای او پیغام فرستاد که اگر تو وکیل حضرت صاحب الزمان علیه السلام می باشی لابد برای تو دلائل و براهینی باشد.
اینک به جهت آن که من به تو ایمان آورم یک چیز کمی از تو خواهش می کنم تا شاهد دعوت تو باشد و آن امر آسان این است که من دوست می دارم جواری را فعلا چند جاریه دارم که از وصال ایشان حظ می برم لکن چون پیری در سر و روی من اثر کرده ناچارم که در هر هفته خضاب کنم تا سفیدی موی خود را از ایشان مستور دارم چه اگر ایشان ملتفت سفیدی موی من شوند از من کناره گیرند و وصالم مبدل شود به هجران و شب تار گردد.
بر من روز تابان، لاجرم من هر جمعه در تعب خضاب کردن می باشم، اگر تو در دعوت خود صادقی چنان کن که ریش من سیاه شود و دیگر محتاج به خضاب نباشم آن وقت من به مذهب تو داخل شوم و مردم را به سوی تو دعوت کنم. چون این پیغام به حلاج رسید دانست سهمش خطا کرده و در این اظهار رسوا گردیده دیگر جواب او نداد و رسول نزد او نفرستاد، ابوسهل بعد از آن، این مطلب را در مجالس و محافل نقل می کرد و او را افضح مردم نمود و پرده از روی کار او برداشت و او را رسوا نمود و مردم را از دام او ربود.
«قاَلَ رَسولُ اللّهِ صلی اللّه علیه و آله و سلم اِذا رَاَیتُمْ اَهْلَ الرَّیْبِ وَالْبِدَعِ مِنْ بعدِی فَاَظْهِروا الْبَرآئَةَ مِنْهُمْ وَ اَکْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَالْقَوْلِ فِیهِمْ وَالْوَقیعَةِ وَ باهِتُوهُمْ کَیْلا یَطْمَعُوا فِی الفِسادِ فِی الاِسْلام وَ یَحَذَرُهُم النّاسُ وَلایَتَعَلَّمُونَ مِنْ بِدَعِهِمْ یَکْتُبُ اللّهُ لَکُمْ بِذلِکَ الْحَسناتِ وَ یَرْفَعُ لَکُمْ بِهِ الدَّرَجاتِ فِی الاخِرَةِ».
«بَیانٌ: یُقالُ بَهَتَهُ بَهْتااَیْ اَخَذَهُ بَغْتَةً وَ قَوْلَهُ تَعالی؛ فَتَبْهَتَهُمْ ای تُحَیِّرُهُمْ وَ بهِتَ الرَّجُلُ عَلی صیغَةِ المَجْهُولِ ای اِنْقَطَعَ وَ ذَهَبَتْ حُجَّتُهُ وَ یَحْتَمِلُ اَنْ یَکُونَ الْمُرادُ باَهلِ الرِّیبِ، الَّذینَ یشکُّونَ فِی الدّینِ، وَ یُشَکِّکُونَ النّاسَ فیهِ بِاِلْقآءِ الشُّبُهاتِ».
wikiahlb: ابوسهل_اسماعیل_بن_علی_نوبختی