ابوسعید

/~abusa~id/

لغت نامه دهخدا

ابوسعید. [ اَ س َ ] ( اِخ ) نام جزیره ای به افریقیّه در اُبُک به خلیج تاجورا.

ابوسعید. [ اَ س َ ] ( اِخ ) صحابی است. و صاحب استیعاب گوید: فیه نظر.

ابوسعید. [ اَ س َ ] ( اِخ ) تابعی است.او از ابن عمر و از او ابراهیم بن محمد روایت کند.

ابوسعید. [ اَ س َ ] ( اِخ ) تابعی است. و از ابن عباس روایت کند.

ابوسعید. [ اَ س َ ] ( اِخ ) اواز خالدبن یزید و از او سعیدبن ابی هلال روایت کند.

ابوسعید. [ اَ س َ ] ( اِخ ) حاکم خراسان از دست وشمگیر پس از عزل ابوعلی. رجوع به حبط ج 1 ص 326 شود.

ابوسعید. [ اَ س َ ] ( اِخ ) ( شیخ... ) آنگاه که ابوعلی بن سینا شیخ الرئیس بهمدان بود چهل روز درخانه او متواری گشت. رجوع به حبط ج 1 ص 356 شود.

ابوسعید. [ اَ س َ ] ( اِخ ) ( شیخ... ) صاحب کشف الظنون این نام را بی شرحی آورده و کتابی بنام مناقب الامام الاعظم بفارسی بدو نسبت کرده است.

ابوسعید. [ اَ س َ ] ( اِخ ) این نام را حاجی خلیفه بی معرّفی دیگر آورده و کتابی بنام منائح القرائح فی مختارالمراثی و المدائح به او منسوب داشته است.

ابوسعید. [ اَ س َ ] ( اِخ ) کاتب چلبی این کنیت را بی قیدی آورده و رسالةفی زیارة القبور والدعاء را بدو منتسب ساخته است.

ابوسعید. [ اَ س َ ] ( اِخ ) رجوع به حبط ج 2 ص 127 شود.

ابوسعید. [ اَ س َ ] ( اِخ ) رجوع به حبط ج 2 ص 138 شود.

ابوسعید. [اَ س َ ] ( اِخ ) محدّث است و حیوه از او روایت کند.

ابوسعید. [ اَ س َ ] ( اِخ ) ( امیر شیخ... ) یکی از امرای بابریه.او در اول سلطنت شاه محمود به هرات آمد و بجور و تعدّی از اهالی دیناری نه دینار مطالبه و جمع کرد و امیر شیر حاجی بر دفع شیخ ابوسعید برخاست و شیخ ابوسعید با برادر خود حسینعلی بطرف آب مرغاب گریخت و میان کوه مختار و طقوز رباط جنگی بین آنان درپیوست و شیخ ابوسعید کشته شد. رجوع به حبط ج 2 ص 227 و 228 شود.

ابوسعید. [ اَ س َ ] ( اِخ ) آقسنقر برسقی ملقب به سیف الدین قسیم الدوله صاحب موصل و رحبه و دیگر نواحی. او پس از سپهسالار مودود از طرف سلطان محمد ملکشاه سلجوقی امارت این صقع یافت و مودود در سال 507 هَ. ق. بدست جماعتی از باطنیان کشته شد و آق سنُقر در این وقت شحنه بغداد بود و این منصب را سلطان محمد در سال 498هَ. ق. یعنی پس از مرگ برادر خود برکیارق آنگاه که بسلطنت رسید به آق سنقر داد و در سال 499 هَ. ق. سلطان محمد آق سنقر را به محاربه کیقبادبن هزاراسب دیلمی منسوب به باطنیّه به محاصره تکریت مأمور کرد و او در رجب این سال به تکریت شد و آن شهر را تا محرم سنه 500 محصور داشت و آنگاه که تسخیر قلعه تکریت نزدیک شد سیف الدوله صدقه بدانجا شد و او قلعه را تسلیم کرد و با اموال و ذخایر خویش بیرون شد و زمانی که به حلّه رسید بمرد و وقتی که خبر مرگ مودود اسپهسالاربه سلطان محمّد رسید به آق سنقر امر کرد که تجهیز جیش کرده و به موصل برای قتال با مردم فرنگ به شام شودو آق سنقر به موصل شد و موصل را قبضه کرد و با مردم فرنگ جنگ و آنان را از حلب دفع کرد و سپس به موصل بازگشت و بدانجا بزیست تا در جمعه نهم ذیقعده سال 520 هَ. ق. به قول عماد جماعتی از باطنیان در زی صوفیه به جامعِ موصل درآمده و آنگاه که او از نماز بازمیگشت وی را به زخمها بکشتند و ابن جوزی گوید قتل او در مقصوره جامع موصل در سال 519 هَ. ق. بود و علّت کشتن او آن بود که او برای برکندن باطنیّه مساعی بسیار بکار برده بود و جمعی کثیر از آنان بکشته بود. وپس از او عزالدین مسعودبن آق سنقر به جای او نشست.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نام جزیره بافریقیه در ابک
بهادر خان از پادشاهان ایلخانی ایرانی ( جا. ۷۱۶ ه . ق ./ ۱۳۱۶ م . - ف . ۷۳۶ ه . ق . / ۱۳۳۵ م . ) وی پس از مرگ پدر خود الجاتیو با مساعدت امیر چوپان و امرای دیگر از خراسان به سلطانیه آمد و بر تخت سلطنت نشست و بواسطه صغر سن او امیر چوپان زمام امور را در دست گرفت و در ابتدای امر به ابو سعید خدمت بسیار کرد و بنیان سلطنت او را مستحکم ساخت . در ایام سلطنت این پادشاه جمعی از درباریان و نیز امرا و حکام مانند امیر چوپان و شیخ حسن بزرگ سر به شورش برداشتند و هر یک بادعای سلطنت برخاستند و چون ابو سعید از عهده دفع این قبیل شورشها و تحولات بر نیامد زمینه جهت پیشرفت مقاصد دشمنان او روز به روز فراهم تر شد و همینکه در گذشت ( ۷۳۶ ه . ق . ) متصرفات ایلخانان رو بتجزیه گذاشت و در هر قسمتی از آن سلسله ای به حکومت پرداختند.
تابعی است

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ابوسعید (ابهام زدایی). ابوسعید ممکن است اسم یا کنیه برای اشخاص ذیل باشد: • ابوسعید ابوالخیر، عارف بنام خراسانی، منسوب به میهنه، از قرای مشهور خاوران در میانه سرخس و ابیورد• ابو سعید الامیر، ابو سعید الامیر العلامه الفقیه نشوان بن سعید بن نشوان الیمنی الحمیری به اذواء، یکی از ملوک یمن• ابوسعید سعدخدری، سعد بن مالک بن سنان (۱۰ پیش از هجرت ـ ۷۴ق/۶۱۲ ـ ۶۹۳م)، از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم)• ابوسعید ابن اعرابی، ملقب به شیخ الاسلام و شیخ الحرم (حیات: ۲۴۶-۳۴۰ یا ۳۴۱ ق /۸۶۰ -۹۵۱ یا ۹۵۲ م)، فقیه ، محدث ، حافظ، عارف و از مشایخ صوفیه• ابوسعید اصطخری، اِصْطَخْری ، ابوسعیدحسن بن احمد (۲۴۴- ۳۲۸ق /۸۵۸ -۹۴۰م )، فقیه شافعی • ابوسعید بردعی، بَرْدَعی، ابوسعید احمد بن حسین، فقیه حنفی و متکلّم معتزلی قرن سوم• ابوسعید بغدادی، بغدادی، مجدالدین، ابوسعید شرف بن مؤید، از عرفای اواسط قرن ششم و اوایل قرن هفتم• ابوسعید بن عقیل، به نظر برخی یکی از شهدای کربلا• ابوسعید پنجدیهی، پَنْجْدیهی، ابوسعید تاج الدین محمد بن عبدالرحمان بن محمدمسعودی، محدث، فقیه، لغوی و ادیب شافعی• ابوسعید حسامی ناصری تنکز، سیف الدین ابوسعید حُسامی ناصری، معروف به تَنْکِز، نایب السلطنه دمشق (متوفی ۷۴۱)• ابوسعید خراز، ابوسعید خرّاز، شهرت احمد بن عیسی بغدادی، عارف قرن سوم• ابوسعید سیرافی، عالم مشهور نحو، لغت، فقه، حدیث، علوم قرآن و کلام• ابوسعید ضریر جرجانی، جرجانی ، ابوسعید ضریر (نابینا)، ریاضی دان و هندسه دان ایرانی فعال در حدود سال ۴۰۰
...

پیشنهاد کاربران

بپرس