[ویکی نور] ابوزید احمد بن سهل بلخی در سال 235ق (849م) در روستای شامستیان از روستاهای شهر غربنکی بلخ دیده به جهان گشود.
وی در زادگاهش دانش آموزی را شروع نمود و از پدرش که معلم کودکان بود، بعضی از مقدمات علوم را فراگرفت. وی پس از مدتی به بلخ رفت و در آن شهر از محضر اساتید به کسب علم و دانش پرداخت.
بعد از آن در حالی که هنوز در سن جوانی بود و به اندیشه کسب علم و دانش، راهی عراق شد. وی چنان به علم آموزی علاقه داشت که مسیر بلخ به سوی عراق را پیاده طی نمود. وی مدت هشت سال در عراق ماند و از اساتید آنجا خصوصاً کندی فیلسوف بزرگ عرب استفاده های علمی نمود. برخی بر این باورند که وی علاوه بر انگیزه کسب دانش، از سفر به عراق، هدف دیگری نیز داشت و آن ملاقات با حضرت بقیة الله(ع) بود، چرا که بلخی پیرو مذهب امامیه بود. وی علاوه بر عراق به مناطق دیگر نیز سفر نمود و در پی اساتید علوم به شهرهای بسیاری رهسپار شد. ابن ندیم درباره او گفته است: وی همیشه در حال سیر و سفر و رفتن از شهری به شهر دیگر بود.
وی پس از آن که سالیان درازی را به کسب دانش طی نمود، سرانجام عزم مراجعت به بلخ را کرد و از راه هرات رهسپار بلخ شد و در آنجا به تدریس و افاده مشغول شد. وی پس از بازگشت به بلخ، دارای موقعیت اجتماعی بالایی شد، به گونه ای که حاکم بلخ، مونس خادم با وی طرح دوستی ریخت و ابوزید نیز کتابی را برای او به نگارش درآورد. همچنین وزیر سامانی، جیهانی با او رابطه حسنه ای داشت تا آن که بلخی کتابی در رد بعضی از آراء زرتشتیان نوشت و از آنجا که جیهانی زرتشتی بود، روابط آن ها تیره گردید.
نقل است که امیر سامانی وی را به بخارا فراخواند و از او خواست تا به بخارا بیاید و در امور حکومتی مشاور او شود، ولی هنگامی که وی به رودخانه خودشان جیحون رسید، ترس او را فراگرفت و از سفر منصرف شد و به بلخ بازگشت.
بلخی علاوه بر مقام بلندی که در علوم مختلف داشت، به شاعری نیز می پرداخت. نمونه ای از اشعار او را یاقوت حموی در معجم الادباء نقل کرده است.
وی در زادگاهش دانش آموزی را شروع نمود و از پدرش که معلم کودکان بود، بعضی از مقدمات علوم را فراگرفت. وی پس از مدتی به بلخ رفت و در آن شهر از محضر اساتید به کسب علم و دانش پرداخت.
بعد از آن در حالی که هنوز در سن جوانی بود و به اندیشه کسب علم و دانش، راهی عراق شد. وی چنان به علم آموزی علاقه داشت که مسیر بلخ به سوی عراق را پیاده طی نمود. وی مدت هشت سال در عراق ماند و از اساتید آنجا خصوصاً کندی فیلسوف بزرگ عرب استفاده های علمی نمود. برخی بر این باورند که وی علاوه بر انگیزه کسب دانش، از سفر به عراق، هدف دیگری نیز داشت و آن ملاقات با حضرت بقیة الله(ع) بود، چرا که بلخی پیرو مذهب امامیه بود. وی علاوه بر عراق به مناطق دیگر نیز سفر نمود و در پی اساتید علوم به شهرهای بسیاری رهسپار شد. ابن ندیم درباره او گفته است: وی همیشه در حال سیر و سفر و رفتن از شهری به شهر دیگر بود.
وی پس از آن که سالیان درازی را به کسب دانش طی نمود، سرانجام عزم مراجعت به بلخ را کرد و از راه هرات رهسپار بلخ شد و در آنجا به تدریس و افاده مشغول شد. وی پس از بازگشت به بلخ، دارای موقعیت اجتماعی بالایی شد، به گونه ای که حاکم بلخ، مونس خادم با وی طرح دوستی ریخت و ابوزید نیز کتابی را برای او به نگارش درآورد. همچنین وزیر سامانی، جیهانی با او رابطه حسنه ای داشت تا آن که بلخی کتابی در رد بعضی از آراء زرتشتیان نوشت و از آنجا که جیهانی زرتشتی بود، روابط آن ها تیره گردید.
نقل است که امیر سامانی وی را به بخارا فراخواند و از او خواست تا به بخارا بیاید و در امور حکومتی مشاور او شود، ولی هنگامی که وی به رودخانه خودشان جیحون رسید، ترس او را فراگرفت و از سفر منصرف شد و به بلخ بازگشت.
بلخی علاوه بر مقام بلندی که در علوم مختلف داشت، به شاعری نیز می پرداخت. نمونه ای از اشعار او را یاقوت حموی در معجم الادباء نقل کرده است.
wikinoor: ابوزید،_احمد_بن_سهل