ابورهم
لغت نامه دهخدا
ابورهم. [ اَ رُ ] ( اِخ )ابن قیس اشعری. صحابی و برادر ابوموسی اشعری است.
ابورهم. [اَ رُ ] ( اِخ ) ابن مطعم ارحبی. صحابی و شاعر است.
ابورهم. [ اَ رُ ] ( اِخ ) احزاب بن اسید السمعی الظهری المقری. محدث است.
ابورهم. [ اَ رُ ] ( اِخ ) انماری. صحابی است.
ابورهم. [ اَ رُ ] ( اِخ ) سباعی. رجوع به ابورهم احزاب... شود.
ابورهم. [ اَ رُ ] ( اِخ ) الغفاری کلثوم بن حصین. صحابی است. او در غزوه احد حضور داشت و دو بار رسول صلوات اﷲ علیه وی را بمدینه خلیفتی ِ خویش داد، یکی در عمرةالقضا و دیگری در فتح مکه. و بعضی نام او را عبیدبن خلف یا ابن خالد گفته اند.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید