ابورباح
لغت نامه دهخدا
ابورباح. [ اَ رَ ] ( اِخ ) ابن ابی الحکم بن حبیب الثقفی. عمربن ذر از وی روایت کند.
ابورباح. [ اَ رَ ] ( اِخ ) اسلم ، والد عطأبن ابی رباح. محدث است. و عطاء سیاه و معلم کُتّاب بود.
ابورباح. [ اَ رَ ] ( اِخ ) الفدکی یا الفرکی. او از ابن عمر و از او عکرمةبن عمار روایت کند.
ابورباح. [ اَ رَ ] ( اِخ ) کوفی. محدث است.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید