ابوحیان غرناطی، اثیرالدین محمد بن یوسف بن علی بن حیان نفری غرناطی ( 654 - 745ق/1256 - 1344م ) نحوی، شاعر و ادیب عصر بنی نصر در غرناطه و ممالیک در مصر. نسبت او به قبیله بربرنژاد نفزه می رسد ( ابن حجر، 6/62 ) . پدرش اهل جیان بود ( همو، 6/63 ) و گویا پس از تصرف این شهر در 643ق به دست مسیحیان ( عنان، 20 ) ، آنجا را ترک گفته است. ابوحیان در مطخشارش از توابع غرناطه زاده شده و در همانجا پرورش یافت ( صفدی، اعیان العصر، 11/163؛ ابن قاضی شهبه، طبقات النحاه، 289 ) . نسبت نفزی، جیانی و غرناطی وی از همین جهات است.
... [مشاهده متن کامل]
اواز 670 ق و به قولی از 668ق شروع به تحصیل علم کرد ( ابن جزری، 2/285؛ ابن قاضی شهبه، همان، 291 ) ، به شهرهای بسیاری در مغرب و مشرق مسافرت نمود و از محضر استادان بسیار و بنامی بهره جست. خود وی استادانش را 450 تن شمرده و در جایی دیگر شمار آنان را با کسانی که به او اجازه نقل حدیث داده اند، 1500 تن نوشته است ( نک: ابن حجر، 6/58، 64؛ ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیه، 3/91 ) . وی نخست در مطخشارش نزد ابومحمد عبدالحق بن علی انصاری و در غرناطه نزد ابوجعفر ابن طباع و ابن بشیر قرائات هفتگانه را آموخت ( ابوحیان، البحر، 1/7؛ صفدی، اعیان، 11/165؛ سبکی، 6/32؛ ابن جزری، همانجا ) . سپس به ملازمت این زبیر درآمد و از او نحو آموخت ( ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیه، 3/89؛ ابن خطیب، 3/44 ) . به گفته صفدی ( همانجا ) وی قرآن را 20 بار نزد ابومحمد عبدالحق ختم کرد. ابن قاضی شهبه ( طبقات النحاه، 289 ) اشاره می کند که او در غرناطه، نحو را نزد ابوعلی شلوبین آموخت، اما می دانیم که شلوبین در 645ق، یعنی حدود 10 سال قبل از تولد ابوحیان از دنیا رفته بوده است ( نک:ابن خلکان، 3/452 ) .
وی در حدود سال 671ق از غرناطه به مالقه رفت و بار دیگر در محضر درس ابن زبیر که در آن زمان در مالقه به سر می برد، حاضر شد و از وی علم حدیث، اصول فقه و نیز منطق آموخت و کتابهای الاشاره ابوالولید باجی و المستصفی اثر غزالی را نزد او خواند. همچنین قرائات سبع را تا آخر سوره حجر نزد ابن ابی الاحوص فرا گرفت ( صفدی، همان، 11/165 - 166؛ ابن قاضی شهبه، همان، 290؛ مقری، 3/315 ) . در 673ق بار دیگر در محضر درس ابن طباع حاضر شد و الموطا را نزد وی خواند ( ابن قاضی شهبه، همانجا ) . از دیگر استادان او در مالقه می توان از محمد بن عباس قرطبی نام برد ( سبکی، همانجا ) .
ابوحیان از مالقه به المریه و از آنجا به جزیره الخضراء و سپس جبل الفتح رفت و از استادان بنام آن دیار کسب علم کرد ( حسینی دمشقی، 23 ) . در 677ق از اندلس عازم مغرب شد و در سبته فرود آمد و سپس در بجایه از حلقه درس ابوعبدالله محمد بن صالح کنانی و در تونس از عبدالله بن هارون بهره مند شد ( سبکی، همانجا؛ حسینی دمشقی، 24 ) و تا 679ق در تونس به سر برد ( همو، 26 ) . سپس در همین سال راه مشرق در پیش گرفت و برای گزاردن حج به حجاز رفت ( ابن قاضی شهبه، همان، 289؛ مقری، 3/318؛ حسینی دمشقی، 24 ) .
در علت مهاجرت وی به مشرق اختلاف است. به گزارش ابن خطیب، 3/46 - 47 ) غرور جوانی ابوحیان سبب شد تا وی با برخی از استادان خود از جمله ابن طباع و ابن زبیر از در مخالفت در آید و حتی کتابهایی در رد سخنان و نظرات آنان بنویسد. ابن طباع شکایت پیش امیرمحمد بن نصر معروف به فقیه برد و چون امیر در صدد مجازات ابوحیان برآمد وی از ترس جان به مغرب گریخت و پس از چندی روانه مصر شد ( قس: مقری، 3/340 ) ، اما سیوطی ( بغیه، 1/281 ) به نقل از خود ابو حیان می گوید که آنچه عزم او را در مهاجرت به شرق راسخ کرد این بود که یکی از دانشمندان آن روزگار ( به گمان برخی ابن طباع ) که در منطق، فلسفه، ریاضیات و علوم طبیعی مهارت بسیار داشت، از سلطان درخواست کرد که شاگردانی هوشمند نزد وی فرستد تا وی هر آنچه در عمر دراز خود آموخته، پیش از مرگ به آنان بیاموزد. سلطان خواست ابوحیان را نزد وی فرستد، اما ابوحیان که از مجالس درس او سخت نفرت داشت، چاره ای جز فرار نیافت ( قس: ابن عماد، 6/146 ) . با آنکه شاید این عوامل در مهاجرت او تاثیر مستقیم داشته است، از روحیات و نحوه زندگی او چنین بر می آید که انگیزه مهم تر او در این امر، همانند بیشتر معاصرانش، ادامه تحصیل و بهره مندی از مجالس درس دانشمندان مشرق زمین بوده است، خلاصه اینکه دانش دوستی او سبب شد که در این راه به گفته خودش ( البحر، 1/4 ) از هیچ مشکلی نهراسد و کسب علم را بر همه چیز حتی زن و فرزند ترجیح دهد.
ابوحیان ضمن سفر حج در مکه، منی و جده به استماع حدیث پرداخت. در مکه از ابوالحسن علی بن صالح حسینی حدیث شنید و با بدرالدین ابن هود نیز مجالست داشت ( ابن شاکر، 1/345؛ حسینی دمشقی، همانجا ) . وی از حجاز به عیذاب و قوص رفت. در قوص با مجیرالدین ابن لمطی ( 638 - 721ق ) ملاقات کرد و اشعار او را نزد خود وی خواند و سرانجام در 680ق به قاهره رسید و در مدرسه افرم به تحصیل مشغول شد ( ابن شاکر، 3/138؛ حسینی دمشقی، همانجا؛ مقری، 3/338 ) .
در آن زمان که از سرزمین اندلس ، تنها غرناطه در دست مسلمانان باقی مانده بود و بسیاری از ادیبان و عالمان اندلسی ناگزیر وطن خود را ترک کرده بودند، قاهره به صورت کانون علم و ادب آن روز در آمده بود و مجالس درس و بحث و مناظره علمی در مساجد و مدارس آن شهر رونقی خاص داشت ( سالم، 354؛ اشتر، 295 - 296 ) . در این احوال ابوحیان ابتدا در اسکندریه قرائات هشتگانه را نزد عبدالنصیر ابن علی معروف به ابن مریوطی و سپس قرائات هفتگانه را به روایت ورش نزد اسماعیل بن هبهُ الله ملیجی خواند ( ابوحیان، همان،
1/7 ، 11؛ ابن جزری، همانجا ) و کتاب الارشاد ابوالعز را نزد یعقوب بن بدران فرا گرفت ( ابن جزری ، همانجا ) از دیگر استادان او در اسکندریه می توان از عبدالوهاب بن فرات، ابن دهان و عبدالله بن احمدبن فارس نام برد ( ابن قاضی شهبه، همان، 291 ) . سپس در قاهره نزد شیخ علم الدین عراقی خواند و بیشتر المهناج را حفظ کرد ( صفدی، همان، 11/166؛ ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیهُ، 4/91 ) .
وی علاوه بر علوم یاد شده، در شعر و ادب و لغت نیز اندوخته ف . . .
... [مشاهده متن کامل]
اواز 670 ق و به قولی از 668ق شروع به تحصیل علم کرد ( ابن جزری، 2/285؛ ابن قاضی شهبه، همان، 291 ) ، به شهرهای بسیاری در مغرب و مشرق مسافرت نمود و از محضر استادان بسیار و بنامی بهره جست. خود وی استادانش را 450 تن شمرده و در جایی دیگر شمار آنان را با کسانی که به او اجازه نقل حدیث داده اند، 1500 تن نوشته است ( نک: ابن حجر، 6/58، 64؛ ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیه، 3/91 ) . وی نخست در مطخشارش نزد ابومحمد عبدالحق بن علی انصاری و در غرناطه نزد ابوجعفر ابن طباع و ابن بشیر قرائات هفتگانه را آموخت ( ابوحیان، البحر، 1/7؛ صفدی، اعیان، 11/165؛ سبکی، 6/32؛ ابن جزری، همانجا ) . سپس به ملازمت این زبیر درآمد و از او نحو آموخت ( ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیه، 3/89؛ ابن خطیب، 3/44 ) . به گفته صفدی ( همانجا ) وی قرآن را 20 بار نزد ابومحمد عبدالحق ختم کرد. ابن قاضی شهبه ( طبقات النحاه، 289 ) اشاره می کند که او در غرناطه، نحو را نزد ابوعلی شلوبین آموخت، اما می دانیم که شلوبین در 645ق، یعنی حدود 10 سال قبل از تولد ابوحیان از دنیا رفته بوده است ( نک:ابن خلکان، 3/452 ) .
وی در حدود سال 671ق از غرناطه به مالقه رفت و بار دیگر در محضر درس ابن زبیر که در آن زمان در مالقه به سر می برد، حاضر شد و از وی علم حدیث، اصول فقه و نیز منطق آموخت و کتابهای الاشاره ابوالولید باجی و المستصفی اثر غزالی را نزد او خواند. همچنین قرائات سبع را تا آخر سوره حجر نزد ابن ابی الاحوص فرا گرفت ( صفدی، همان، 11/165 - 166؛ ابن قاضی شهبه، همان، 290؛ مقری، 3/315 ) . در 673ق بار دیگر در محضر درس ابن طباع حاضر شد و الموطا را نزد وی خواند ( ابن قاضی شهبه، همانجا ) . از دیگر استادان او در مالقه می توان از محمد بن عباس قرطبی نام برد ( سبکی، همانجا ) .
ابوحیان از مالقه به المریه و از آنجا به جزیره الخضراء و سپس جبل الفتح رفت و از استادان بنام آن دیار کسب علم کرد ( حسینی دمشقی، 23 ) . در 677ق از اندلس عازم مغرب شد و در سبته فرود آمد و سپس در بجایه از حلقه درس ابوعبدالله محمد بن صالح کنانی و در تونس از عبدالله بن هارون بهره مند شد ( سبکی، همانجا؛ حسینی دمشقی، 24 ) و تا 679ق در تونس به سر برد ( همو، 26 ) . سپس در همین سال راه مشرق در پیش گرفت و برای گزاردن حج به حجاز رفت ( ابن قاضی شهبه، همان، 289؛ مقری، 3/318؛ حسینی دمشقی، 24 ) .
در علت مهاجرت وی به مشرق اختلاف است. به گزارش ابن خطیب، 3/46 - 47 ) غرور جوانی ابوحیان سبب شد تا وی با برخی از استادان خود از جمله ابن طباع و ابن زبیر از در مخالفت در آید و حتی کتابهایی در رد سخنان و نظرات آنان بنویسد. ابن طباع شکایت پیش امیرمحمد بن نصر معروف به فقیه برد و چون امیر در صدد مجازات ابوحیان برآمد وی از ترس جان به مغرب گریخت و پس از چندی روانه مصر شد ( قس: مقری، 3/340 ) ، اما سیوطی ( بغیه، 1/281 ) به نقل از خود ابو حیان می گوید که آنچه عزم او را در مهاجرت به شرق راسخ کرد این بود که یکی از دانشمندان آن روزگار ( به گمان برخی ابن طباع ) که در منطق، فلسفه، ریاضیات و علوم طبیعی مهارت بسیار داشت، از سلطان درخواست کرد که شاگردانی هوشمند نزد وی فرستد تا وی هر آنچه در عمر دراز خود آموخته، پیش از مرگ به آنان بیاموزد. سلطان خواست ابوحیان را نزد وی فرستد، اما ابوحیان که از مجالس درس او سخت نفرت داشت، چاره ای جز فرار نیافت ( قس: ابن عماد، 6/146 ) . با آنکه شاید این عوامل در مهاجرت او تاثیر مستقیم داشته است، از روحیات و نحوه زندگی او چنین بر می آید که انگیزه مهم تر او در این امر، همانند بیشتر معاصرانش، ادامه تحصیل و بهره مندی از مجالس درس دانشمندان مشرق زمین بوده است، خلاصه اینکه دانش دوستی او سبب شد که در این راه به گفته خودش ( البحر، 1/4 ) از هیچ مشکلی نهراسد و کسب علم را بر همه چیز حتی زن و فرزند ترجیح دهد.
ابوحیان ضمن سفر حج در مکه، منی و جده به استماع حدیث پرداخت. در مکه از ابوالحسن علی بن صالح حسینی حدیث شنید و با بدرالدین ابن هود نیز مجالست داشت ( ابن شاکر، 1/345؛ حسینی دمشقی، همانجا ) . وی از حجاز به عیذاب و قوص رفت. در قوص با مجیرالدین ابن لمطی ( 638 - 721ق ) ملاقات کرد و اشعار او را نزد خود وی خواند و سرانجام در 680ق به قاهره رسید و در مدرسه افرم به تحصیل مشغول شد ( ابن شاکر، 3/138؛ حسینی دمشقی، همانجا؛ مقری، 3/338 ) .
در آن زمان که از سرزمین اندلس ، تنها غرناطه در دست مسلمانان باقی مانده بود و بسیاری از ادیبان و عالمان اندلسی ناگزیر وطن خود را ترک کرده بودند، قاهره به صورت کانون علم و ادب آن روز در آمده بود و مجالس درس و بحث و مناظره علمی در مساجد و مدارس آن شهر رونقی خاص داشت ( سالم، 354؛ اشتر، 295 - 296 ) . در این احوال ابوحیان ابتدا در اسکندریه قرائات هشتگانه را نزد عبدالنصیر ابن علی معروف به ابن مریوطی و سپس قرائات هفتگانه را به روایت ورش نزد اسماعیل بن هبهُ الله ملیجی خواند ( ابوحیان، همان،
1/7 ، 11؛ ابن جزری، همانجا ) و کتاب الارشاد ابوالعز را نزد یعقوب بن بدران فرا گرفت ( ابن جزری ، همانجا ) از دیگر استادان او در اسکندریه می توان از عبدالوهاب بن فرات، ابن دهان و عبدالله بن احمدبن فارس نام برد ( ابن قاضی شهبه، همان، 291 ) . سپس در قاهره نزد شیخ علم الدین عراقی خواند و بیشتر المهناج را حفظ کرد ( صفدی، همان، 11/166؛ ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیهُ، 4/91 ) .
وی علاوه بر علوم یاد شده، در شعر و ادب و لغت نیز اندوخته ف . . .