ابوامیه

لغت نامه دهخدا

ابوامیه. [ اَ اُ م َی ْ ی َ ] ( اِخ ) رجوع به ابراهیم بن منبه شود.

ابوامیه. [ اَ اُ م َی ْ ی َ ] ( اِخ ) رجوع به امیةبن ابی امیه و محمدبن ابی امیه و علی بن ابی امیه و عبداﷲبن ابی امیةبن ابی امیه و احمدبن امیةبن ابی امیه شود.

ابوامیه. [ اَ اُ م َی ْ ی َ ] ( اِخ ) کنیت شریح قاضی. رجوع به شریح بن حارث بن قیس بن الجهم شود.

ابوامیه. [ اَ اُ م َی ْ ی َ ] ( اِخ ) ابن مغیرةبن عبداﷲبن عمروبن مخزوم والد ام المؤمنین ام سلمه. و این ابوامیه را با مسافربن ابی عمرو و زمعةبن اسود ازوادالرکب گفتندی ، از اینرو که در هر کاروان که یکی از آنان بودندی دیگر مردم قافله را زاد نبایستی و بر خوان او گرد آمدندی.

فرهنگ فارسی

کنیت شریح قاضی

پیشنهاد کاربران

بپرس