ابوالورد
لغت نامه دهخدا
ابوالورد. [ اَ بُل ْ وَ ] ( اِخ ) نام شاعریست از عرب.
ابوالورد. [ اَ بُل ْ وَ ] ( اِخ ) نام کاتب مغیرة.
ابوالورد. [ اَ بُل ْ وَ ] ( اِخ ) در تاریخ الحکماء قفطی در شرح حال علوی الدیری المنجم المصری آمده است که او مدعی بود که کوکبی را رصد و تسخیر کرده است و آن کوکب روحانیی را به نام ابوالورد بخدمت او گماشته است و بتوسط آن روحانی معتوهین را صحت می بخشیده است.
ابوالورد. [اَ بُل ْ وَ ] ( اِخ ) ابن ثمانة القشیری. محدث است.
ابوالورد. [ اَ بُل ْوَ ] ( اِخ ) بصری. یکی از امراء جیش حجاج و او در جنگ با شبیب بن یزیدبن نعیم الشیبانی به سال 77 هَ. ق.کشته شد. رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 251 شود.
ابوالورد. [ اَ بُل ْ وَ ] ( اِخ ) حرب. رجوع به ابوالورد مازنی شود.
ابوالورد. [ اَ بُل ْ وَ ] ( اِخ ) مازنی. صحابیست. بعضی نام او را حرب و صاحب استیعاب ابوالوردبن قیس بن قهر انصاری گفته است. او در حرب صفین در رکاب علی علیه السلام بود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید