ابوالمواهب
لغت نامه دهخدا
ابوالمواهب. [ اَ بُل ْ م َ هَِ ] ( اِخ ) احمد علوی. رجوع به احمد... شود.
ابوالمواهب. [ اَ بُل ْ م َ هَِ ] ( اِخ ) صدیقی بکری. او راست : دیوان شعری مرتب بر حروف موسوم به روضةالعرفان و نزهةالأنسان.
ابوالمواهب. [ اَ بُل ْ م َ هَِ ] ( اِخ ) صفی الدین. رجوع به صفی الدین ابوالمواهب شود.
ابوالمواهب. [ اَ بُل ْ م َ هَِ ] ( اِخ ) قوام الملک ابرقوهی. رجوع به قوام الملک... شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید