ابواللیث

لغت نامه دهخدا

ابواللیث. [ اَ بُل ْ ل َ ] ( اِخ ) ( شیخ... ) سمرقندی. آنگاه که زنده چشم و ابواسحاق بن خضر میسوری و ابوموسی و خان زاده ابوالمعالی ترمذی و ابواللیث سمرقندی به قصد جان امیر تیمور گورکان عهد کرده و سوگند خوردند و امیر تیمور آنان را دستگیر کرد ابواللیث را بمکه مکرمه نفی کرد.

ابواللیث. [ اَ بُل ْ ل َ ] ( اِخ ) فقیه سمرقندی. صاحب حبیب السیر گوید: چون محمدخان شیبانی در ملک سمرقند بر سریر جهانبانی قرار گرفت... و بگوش هوش او رسید که اولادعظام فقیه ابواللیث همواره خود را از دخل در امور ومهمّات حکام معاف میداشته اند آن طائفه را منظور نظراعتبار ساخته منصب شیخ الاسلامی سمرقند را بخواجه خاوند مفوض گردانید -انتهی. نام این فقیه جای دیگر از مصادر دسترس یافته نشد و گمان نمیرود که طائفه ای را که نام می برد از احفاد ابولیث نصربن محمد فقیه حنفی که در نیمه قرن چهارم وفات کرده ، باشند. واﷲ اعلم.

ابواللیث. [ اَ بُل ْ ل َ ] ( اِخ ) فوشنجی. از مشاهیر مشایخ صوفیه. مولد او فوشنج و در هرات اقامت داشت و معاصر خواجه عبداﷲ انصاری بوده است. رجوع به نامه دانشوران ج 2 ص 388 شود.

پیشنهاد کاربران

مانند این عبارت
ابو الکلاب
ابو النمور
ابو الاسود
ابو السباع
. . .
برای نشانه پرچم قبیله بود
مانند تصاویر سگ وشیر واژدها وعقاب و. . . در پرچم یونانیها ورومیها وبعض کشورهای امروزی هست.
...
[مشاهده متن کامل]

کلاب:سباع ومختص سگ نیست.
بعض نژاد سگ مانند شیر هست.
. . .
حتی امروز عربها به شجاع میگن
سبع والله!

ابواللیث