ابوالعریان
لغت نامه دهخدا
ابوالعریان. [اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) انیس. رجوع به انیس... شود.
ابوالعریان. [ اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) خالدبن بسیط. از حسن بصری حدیث کند.
ابوالعریان. [ اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) المجاشعی. از روات است و خالد الحذاء از او روایت کند.
ابوالعریان. [ اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) مجاشعی بصری. تابعی است و نام او برکه است و از ابن عباس روایت کند.
ابوالعریان. [ اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) موسی بن ابی مروان مروزی. از روات حدیث است و ابوتمیله از او روایت کند.
ابوالعریان. [ اَ ب ُ ل ع ُرْ ] ( اِخ ) هیثم بن اسود نخعی. صحابی است.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید