ابوالسعادات
لغت نامه دهخدا
ابوالسعادات. [ اَ بُس ْ س َ ] ( اِخ ) ابن شجری. هبةاﷲبن علی بن محمدبن علی. رجوع به ابن شجری شریف ابوالسعادات... شود.
ابوالسعادات. [ اَ بُس ْ س َ ] ( اِخ ) اسعدبن عبدالقاهربن اسعد اصفهانی. فقیه شیعی. او اوستاد خواجه نصیرالدین طوسی است در منقول و نیز استاد ابن هیثم بحرانی و رضی الدین بن طاوس است. از جمله کتب اوست : رشح الوفا. جامعالدلایل. مجمعالفضایل. توجیه السوءالات فی حل الاشکالات.
ابوالسعادات. [ اَ بُس ْ س َ ] ( اِخ ) اسعدبن یحیی بن موسی بن منصور عبدالعزیزبن وهب بن عبداﷲبن رفیعبن ربیعةبن هبان سلمی ، معروف به بهاء سنجاری. ابن خلکان گوید فقیه و عالم خلافی بود. لکن طبع او بشعر گرائید و بشاعری مشهور گشت و نیکو گفت و مدح ملوک کرد و از آنان جوائز یافت و بلاد بسیار بگشت و بزرگان عصر را ثنا گفت. از اشعار او در دست مردمان از قصائد و مقاطیع بسیار است و یاقوت حموی در معاصرین خود نام او برده و گوید او یکی از مجیدین مشهور است. در اول امر فقیهی شافعی بود و سال او نزدیک نود رسید و او جری و ثقه و کیّس و لطیف و مزّاح و با خفت روح بود و ابن خلکان گوید دیوان او را در کتبخانه مقبره اشرفیه دمشق دیدم در مجلدی عظیم. مولد او به سال 533 و وفات در 622 هَ. ق. بوده است. رجوع به ابن خلکان و ج 4 نامه دانشوران ص 139 شود.
ابوالسعادات. [ اَ بُس ْ س َ ]( اِخ ) عبداﷲبن اسعد تمیمی یافعی مکّی ملقب به عفیف الدین و موصَّف به نزیل الحرمین ، از کبار مشایخ وقت و عالم به علوم ظاهریه و باطنیّه و صاحب مصنفات بسیار. صاحب روضات گوید شیخ محمد جزری در آخر کتاب بدایةالنهایه آنجا که ذکر وفیات جمله ای از علما آرد گوید وفات امام عارف ابومحمد عبداﷲبن سعد یافعی مکّی صاحب المصنفات به سال 768 هَ. ق. بود. او راست : کتاب تاریخ مرآت الجنان و عبرةالیقظان و کتاب روض الریاحین فی حکایات الصالحین و کتاب الدرالنظیم فی فضائل القرآن العظیم و جز آن و او را اشعار لطیفه و مقامات شریفه است.
ابوالسعادات. [ اَ بُس ْ س َ ] ( اِخ ) مبارک بن محمدبن محمدبن اثیر. رجوع به ابن اثیر و رجوع به مبارک... شود.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید