ابوالحسن خرقانی

لغت نامه دهخدا

ابوالحسن خرقانی. [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ خ َ رَ ] ( اِخ ) علی بن جعفر یا احمد. از مردم خرقان بسطام. یکی از مشایخ کبار صوفیه. تولد او در 352 و وفات روز سه شنبه دهم محرم 425 هَ. ق. به هفتادوسه سالگی. کرامات بسیار از او نقل کنند. و بعضی گفته اندخرقان از قراء سمرقند است. دو رباعی ذیل از اوست :
آن دوست که دیدنش بیاراید چشم
بی دیدنش از گریه نیاساید چشم
ما را ز برای دیدنش باید چشم
گر دوست نبیند بچه کار آید چشم.
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من وتو
گر پرده برافتد نه تو مانی و نه من .
و رجوع به ابوالحسن علی بن جعفر شود.

فرهنگ فارسی

از مردم خرقان بسطام یکی از مشایخ کبار صوفیه

دانشنامه آزاد فارسی

پیشنهاد کاربران

گفتم خدایا مراقدمی ده که به یک قدم از عرش به ثری شوم و از ثری به عرش بازآیم؛ پس بدانستم که هیچ جای نرفته ام. دریافتم آنکس که قدم او چنین بود اوکجا تواند رسید؟
" درازا سفر که ماییم و کوتاه سفرا که ماییم؛ چندانکه می رویم نه منزل پدید است، نه پایان. "
...
[مشاهده متن کامل]

شیخ ابوالحسن خرقانی گفت: جواب دو نفر مرا سخت تکان داد.
اول: مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه ی لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
او گفت: ای شیخ، خدا میداند که فردا حالِ ما چه خواهد شد.
دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده اى گل آلود میرفت. به او گفتم: قدم ثابت بردار تا نلغزی. گفت: من بلغزم باکی نیست، بهوش باش تو نلغزی شیخ؛ که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.
تذکره الاولیای عطار

بپرس