گفتم خدایا مراقدمی ده که به یک قدم از عرش به ثری شوم و از ثری به عرش بازآیم؛ پس بدانستم که هیچ جای نرفته ام. دریافتم آنکس که قدم او چنین بود اوکجا تواند رسید؟
" درازا سفر که ماییم و کوتاه سفرا که ماییم؛ چندانکه می رویم نه منزل پدید است، نه پایان. "
... [مشاهده متن کامل]
شیخ ابوالحسن خرقانی گفت: جواب دو نفر مرا سخت تکان داد.
اول: مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه ی لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
او گفت: ای شیخ، خدا میداند که فردا حالِ ما چه خواهد شد.
دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده اى گل آلود میرفت. به او گفتم: قدم ثابت بردار تا نلغزی. گفت: من بلغزم باکی نیست، بهوش باش تو نلغزی شیخ؛ که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.
تذکره الاولیای عطار