ابواسحاقی

لغت نامه دهخدا

ابواسحاقی. [ اَ اِ ] ( ص نسبی ) قسمی فیروزه. ( دمشقی ). قسمی فیروزه بغایت رنگین و صافی و شفاف. ( جواهرنامه ). بواسحاقی. بسحاقی. و شمس الدین محمد حافظ را در این بیت ایهامی لطیف است :
راستی خاتم فیروزه بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب با بو اسحاق . ۲ - قسمی فیروزه بغایت رنگین و صافی و شفاف ( بو اسحاقی بسحاقی ) .
قسمی فیروزه

فرهنگ معین

(اَ اِ ) (ص نسب . ) ۱ - منسوب به ابواسحاق . ۲ - نوعی فیروزه به غایت رنگین و صافی و شفاف .

فرهنگ عمید

نوعی فیروزۀ خوش رنگ و شفاف.

پیشنهاد کاربران

بپرس