ابواسحاق البیری

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اَبو اِسْحاقِ اِلْبیری، ابراهیم بن مسعود بن سعید تُجیبی (د ۴۵۹ یا ۴۶۰ق/۱۰۶۷ یبا ۱۰۶۸م)، شاعر و فقیه مالکی اواخر عصر امویان و دورۀ ملوک الطوایف در اندلس می باشد. شهرت او ناشی از اشعار زاهدانه و حکمت آمیز وی از یک سو و نقش او در کشتار یهودیان غرناطه در ۴۵۹ق از سوی دیگر است.
تاریخ تولد او دانسته نیست، اما از آن جا که وی شاگرد ابوعبداللـه ابن ابی زَمَنین (د ۳۹۹ق) بوده، می توان حدس زد که در اواسط نیمه دوم سدۀ ۴ق/۱۰م به دنیا آمده است. در محل تولد او نیز اختلاف است: ابن ابار او را اهل غرناطه دانسته، اما ابن سعید زادگاه او را حصن عُقاب، از توابع البیره ، نوشته است. نسبت البیری نیز حکایت از تولد وی در البیره دارد. با این همه، شاید بتوان باتوجه به نزدیکی این سه شهر به یکدیگر، تلفیقی را که دایه از این روایت ها به دست داده، پذیرفت و گفت که ابواسحاق در حصن عقاب زاده شده و سپس به البیره رفته و دیر زمانی در آن شهر اقامت گزیده و عاقبت هنگامی که البیره در آغاز سدۀ ۵ق/۱۱م در اثر مهاجرت دسته جمعی مردم رو به ویرانی نهاد، رهسپار غرناطه شده و در آن شهر رحل اقامت افکنده است.
اساتید و شاگردان
مشهورترین استاد وی در البیره ــ چنان که گفته شد ــ ابوعبداللـه ابن ابی زمنین بود که ابواسحاق تمامی آثارش را روایت کرده است. وی سپس در فقه ، حدیث و قرائات به مقام استادی رسید و فقیهانی چون ابومحمد عبدالواحد بن عیسی همدانی و ابوحفص عمر بن خلف همدانی از مجالس او بهره بردند و در زمرۀ شاگردان و راویان وی درآمدند. او مدتی نیز نزد ابوالحسن علی بن تَوبه که در زمان حکومت بادیس بن حَبّوس (۴۳۰-۴۶۶ق) قاضی غرناطه بود، به کنایت اشتغال داشت.
اقامت ابواسحاق در غرناطه
سالهای اقامت ابواسحاق در غرناطه مصادف با دورۀ حکومت بنی زیری (ﻫ م) در آن شهر بود. امیران اسن سلسله که از بربرهای صنهاجه بودند. برای ادارۀ جامعۀ عرب غرناطه خاندانی از یهودیان به نم بنی نَغْریله (یا نَغْرالَه) را بر کشیده و زمام امور را به دست آنان سپرده بودند. دو تن از این خاندان به وزارت امیران زیری رسیدند: نخست اسماعیل ابن نغریله (ئ ۴۴۸ق) وزیر با نفوذِ آن سلسله و سپس پسر وی یوسف. اما یوسف که مردی جاه طلب بود، رفته رفته کوشید بر همه امور دولت چیره گردد و حتی با ایجاد شبکه ای از عوامل خود، توانست بر امیر بادیس و درباریان وی تسلط یابد، چنانکه گویند با حیله ای سیف الدوله بُلُقّین، پسر و ولیعهد بادیس را که با وی دشمنی می ورزید، زهر داد و کشت. تسلط یوسف و نزدیکان و هم کیشانش بر دستگاه دولت از یک سو و ثروت هنگفت و رفتار نخوت آمیز وی از سوی دیگر، دشمنی های بسیار برانگیخت و سبب شد که ابواسحاق، فقیهی که ظاهراً از دیرباز، از تسلط خاندان ابن نغریله بر جامعه مسلمانان ناخرسند بود، به مخالفت آشکار با وی برخیزد. با این همه، گویا ابواسحاق در این زمینه، از همراهی همه فقیهان برخوردار نشد و حتی برخی از آنان از این جهت به وی خرده گرفتند. احتمالاً به همین سبب بود که ابواسحاق بعداً در شعری به فقیهان غرناطه تاخت و حتی همنشینی با گرگ را به همنشینی با آنان ترجیح داد.
قصیده ابواسحاق در هجو یوسف
...

پیشنهاد کاربران

ابو اِسْحاقِ اِلْبیری، ابراهیم بن مسعود بن سعید تُجیبی ( د 459 یا 460ق/1067 یبا 1068م ) ، شاعر و فقیه مالکی اواخر عصر امویان و دورۀ ملوک الطوایف در اندلس. شهرت او ناشی از اشعار زاهدانه و حکمت آمیز وی از یک سو و نقش او در کشتار یهودیان غرناطه در 459ق از سوی دیگر است. تاریخ تولد او دانسته نیست، اما از آنجا که وی شاگرد ابوعبداللـه ابن ابی زَمَنین ( د 399ق ) بوده ( ابن عطیه، 123 - 124؛ قاضی عیاض، 4/٨٢٨؛ ابن ابار، 1/136 ) ، می توان حدس زد که در اواسط نیمۀ دوم سدۀ 4ق/10م به دنیا آمده است ( دایه. 8 ) . در محل تولد او نیز اختلاف است: ابن ابار او را اهل غرناطه دانسته ( همانجا ) ، اما ابن سعد زادگاه او را حصن عُقاب، از توابع البیره، نوشته است ( 2/132 ) . نسبت البیری نیز حکایت از تولد وی در البیره دارد. با اینهمه، شاید بتوان باتوجه به نزدیکی این سه شهر به یکدیگر، تلفیقی را که دایه از این روایتها به دست داده، پذیرفت و گفت که ابواسحاق در حصن عقاب زاده شده و سپس به البیره رفته و دیر زمانی در آن شهر اقامت گزیده و عاقبت هنگامی که البیره در آغاز سدۀ 5ق/11م در اثر مهاجرت دسته جمعی مردم رو به ویرانی نهاد ( ص 115 - 116 ) ، رهسپار غرناطه شده و در آن شهر رحل اقامت افکنده است ( همو، 7؛ قس: بستانی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

مشهورترین استاد وی در البیره ــ چنانکه گفته شد ــ ابوعبداللـه ابن ابی زمنین بود که ابواسحاق تمامی آثارش را روایت کرده است ( ابن عطیه، قاضی عیاض، همانجاها ) . وی سپس در فقه، حدیث و قرائات به مقام استادی رسید و فقیهانی چون ابومحمد عبدالواحد بن عیسی همدانی و ابوحفص عمر بن خلف همدانی از مجالس او بهره بردند و در زمرۀ شاگردان و راویان وی درآمدند ( ابن عطیه، قاضی عیاض، ابن ابار، همانجاها؛ ابن جابر، 183؛ دایه، 8 ) . او مدتی نیز نزد ابوالحسن علی بن تَوبه که در زمان حکومت بادیس بن حَبّوس ( 430 - 466ق ) قاضی غرناطه بود، به کنایت اشتغال داشت ( ابن زبیر، 78؛ ابن خطیب، الاحاطه، 4/82؛ دایه، 9 ) .
سالهای اقامت ابواسحاق در غرناطه مصادف با دورۀ حکومت بنی زیری ( ﻫ م ) در آن شهر بود. امیران اسن سلسله که از بربرهای صنهاجه بودند. برای ادارۀ جامعۀ عرب غرناطه خاندانی از یهودیان به نم بنی نَغْریله ( یا نَغْرالَه ) را بر کشیده و زمام امور را به دست آنان سپرده بودند ( دوزی، III/19؛ لوی پرووانسال، 244 - 245؛ مونرو، 27 ) . دو تن از این خاندان به وزارت امیران زیری رسیدند: نخست اسماعیل ابن نغریله ( ئ 448ق ) وزیر با نفوذِ آن سلسله و سپس پسر وی یوسف. اما یوسف که مردی جاه طلب بود، رفته رفته کوشید بر همۀ امور دولت چیره گردد و حتی با ایجاد شبکه ای از عوامل خود، توانست بر امیر بادیس و درباریان وی تسلط یابد ( ابن عذاری، 3/264 - 265؛ ابن خطیب، همان، 1/439 - 440، اعمال، 230 ) ، چنانکه گویند با حیله ای سیف الدوله بُلُقّین، پسر و ولیعهد بادیس را که با وی دشمنی می ورزید، زهر داد و کشت ( عبداللـه، 265؛ ابن عذاری، 3/265؛ ابن خطیب، الاحاطه، 1/442، اعمال، 230 - 231؛ عنان، 2/134 - 135 ) .
تسلط یوسف و نزدیکان و هم کیشانش بر دستگاه دولت از یک سو و ثروت هنگفت و رفتار نخوت آمیز وی از سوی دیگر، دشمنیهای بسیار برانگیخت و سبب شد که ابواسحاق، فقیهی که ظاهراً از دیرباز، از تسلط خاندان ابن نغریله بر جامعۀ مسلمانان ناخرسند بود ( ابواسحاق، 91، بیت 5 و بعد؛ بستانی ) ، به مخالفت آشکار با وی برخیزد ( EI2 ) . با اینهمه، گویا ابواسحاق در این زمینه، از همراهی همۀ فقیهان برخوردار نشد و حتی برخی از آنان از این جهت به وی خرده گرفتند. احتمالاً به همین سبب بود که ابواسحاق بعداً در شعری به فقیهان غرناطه تاخت و حتی همنشینی با گرگ را به همنشینی با آنان ترجیح داد ( بستانی؛ قس: پرس، 444 - 445 ) .
به هر روی ستیزه جویی علنی وی سبب شد که ابن تغریله امیر را به تبعید وی به حصن عقاب وادارد ( ابن سعید، 2/132 - 133؛ بستانی؛ نیز نک‍ : ابواسحاق، 62 ) . در اینجا بود که ابواسحاق قصیدۀ مشهور خود را در هجو یوسف و یهودیان غرناطه سرود و در آن بادیس را به سبب آنکه گروهی یهودی را بر مسلمانان ریاست و برتری داده، سرزنش کرد ( ابن سعید، همانجا ) . این قصیده ( نک‍ : ابواسحاق، 89 - 92 ) که از لحاظ ساختمان و واژگان ساده و محکم و از لحاظ وزن و آهنگ برانگیزاننده است، درواقع متناسب با فهم و قریحۀ عامۀ مردم غرناطه و بربرهایی سروده شده بود که بیش از آنکه دلبسته و یا حتی قادر به درک ظرایف شعری و صنایع بغرنج ادبی باشند، در بند علایق و تعصبهای دینی و قبیله ای خود بودند ( نک‍ : دوزی، III/73؛ پرس، 272 - 273؛ مونرو، همانجا ) . در همین زمان ( 10 صفر 459ق/31 دسامبر 1066م ) آشوبی در غرناطه برخاست که علت آن، به روایت منابع کهن، برملا شدن توطئه ای بود که یوسف ضد امیر چیده بود. این آشوب به کشتاری سهمگین انجامید و طی آن یوسف بن نغریله و 3 تا 4 هزار یهودی دیگر به دست بربرهای صنهاجه قتل عام شدند ( عبداللـه، 270 - 273؛ ابن بسام، 1 ( 2 ) /270 - 272؛ ابن عذاری، 3/265 - 266؛ عنان، 2/135 - 139؛ قس: جودائیکا، IX/1325 ) . بسیاری از منابع، قصیدۀ ابواسحاق را مستقیماً به این ماجرا پیوند داده و آن را عامل اصلی برافتادن ابن نغریله و کشتار یهودیان غرناطه دانسته اند ( نک‍ : ابن سعید، 2/133؛ ابن خطیب، همان، 231 - 233؛ مقری، 6/100؛ دوزی، پرس، همانجاها ) . با اینهمه به روشنی نمی توان چگونگی و دامنۀ تأثیر این قصیده را در وقایع غرناطه آشکار ساخت، به ویژه که کهن ترین منابع تاریخی ما در بحث از این حوادث، اشاره ای به ابواسحاق و اشعارش نکرده اند ( نک‍ : عبداللـه، ابن بسام، ابن عذاری، همانجاها ) ، اما به هر روی شک نیست که سروده های ابواسحاق که حاکی از ناخشنودی دست کم بخشی از جامعۀ عرب غرناطه از سیاستهای فرمانروایان بربر نژاد زیری است، با برانگیختن مردم ( ابن خطیب، جودائیکا، همانجا ) . خود ابواسحاق نیز چند ماه پس از این ماجرا درگذشت ( ابن ابار، 1/137؛ بستانی ) .
ابواسحاق از نمایندگان برجستۀ شعر زهد در ادب اندلس به شمار می رود. او را سلف شاعر زاهد ابومحمد ابن عسّال طلی . . .

بپرس