بجود و رای بکرده ست خلق را بی غم
بعدل و داد گشاده ست بر جهان ابواب.
مسعودسعد.
بلا گرچه مقدور از ابواب دخول آن احتراز واجب. ( گلستان ). || فصول. مباحث. بخشها. حیثیات. اقسام. موارد. مسائل.امور : بهم نشستند و شراب خوردند که استادم در چنین ابواب یگانه روزگار بود. ( تاریخ بیهقی ). ودر ابواب تفقد و تعهد ایشان را انواع تکلف و تنوّق واجب داشتن. ( کلیله و دمنه ). این کتاب کلیله و دمنه فراهم آورده علماء هند است در انواع مواعظ و ابواب حکم و امثال. ( کلیله و دمنه ). و تقدیم ابواب عدل و انصاف بترازو و حساب. ( کلیله و دمنه ). عمده در همه ابواب اصطناع ملوک است. ( کلیله و دمنه ). اقوال پسندیده مدروس گشته... و عالم غدار... بحصول این ابواب تازه روی و خندان. ( کلیله و دمنه ). لیکن هر که بدین فضایل متحلّی باشد اگر در همه ابواب رضای او جسته آید...از طریق کرم و خرد دور نیفتد. ( کلیله و دمنه ). از حقوق پادشاهان بر خدمتکاران گزاردِ حق نعمت است و تقریر ابواب مناصحت. ( کلیله و دمنه ). و مثال داد بر ابواب تهنیت و کرامت. ( کلیله و دمنه ). آنچنان آثار مرضیه و مساعی جمیله که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی... ابوالقاسم محمود راست. ( کلیله و دمنه ).آن خاتمه کار مرا خاتم دولت
آن فاتحه طبع مرا فاتح ابواب.
خاقانی.
طریق هزل رها کن بجان شاه جهان که من گریختنی نیستم بهیچ ابواب.
خاقانی.
|| هر یک از بخشهای بزرگ کتابی یا علم و فنی که بفصول قسمت شود : بناء ابواب آن بر حکمت و موعظت نهاده. ( کلیله و دمنه ). || ( در حساب و حدود ) غایتها.- باب الابواب ؛ در بند.
- مفتح الابواب ؛ گشاینده درها. نامی از نامهای خدای تعالی :
در میخانه بسته اند اگر
افتتح یا مفتح الابواب.
حافظ.
- ابواب کردن ؛حساب کشیدن از صاحب ابوابجمعی.- ابواب التحویل ؛ فرد حساب جمع وخرج. و رجوع به باب شود.
ابواب. [ اَب ْ ] ( اِخ ) یا الابواب. جبال پیرنه . ( نخبةالدهر ).