ابو هارون
لغت نامه دهخدا
ابوهارون. [ اَ ] ( اِخ ) ابن کعب واسطی. محدث است.
ابوهارون. [ اَ ] ( اِخ )الغطریف. محدث است و حکم بن ابان از او روایت کند.
ابوهارون. [ اَ ] ( اِخ ) حجام. مولی حمّادبن عمران تیمی. محدث است.
ابوهارون. [ اَ ] ( اِخ ) عبدی. رجوع به ابوهارون عمارةبن جوین شود.
ابوهارون. [ اَ ] ( اِخ ) عمارةبن جوین العبدی. محدث است.
ابوهارون. [ اَ ] ( اِخ ) عیسی بن ابی عیسی الخیّاط. محدث است. و سفیان بن عیینه از او روایت کند.
ابوهارون. [ اَ ] ( اِخ ) عیسی بن المطلب. محدث است و از ابن شهاب روایت کند.
ابوهارون. [ اَ ] ( اِخ ) غنوی. رجوع به ابوهارون ابراهیم بن العلاء شود.
ابوهارون. [ اَ ] ( اِخ ) کلاب بن امیة اللیثی. تابعی است و حسن بصری از او روایت کند. ( الکنی للدولابی ج 2 ص 151 ).
ابوهارون. [ اَ ] ( اِخ ) موسی بن عمیر. محدث است.
ابوهارون. [ اَ ] ( اِخ ) واسطی. ابن کعب. محدث است.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید