ابو نوح
لغت نامه دهخدا
ابونوح. [ اَ ] ( اِخ ) الأنصاری. محدث است.
ابونوح. [ اَ ] ( اِخ ) صالح الدّهان. محدث است و از جابربن زید روایت کند.
ابونوح. [ اَ ] ( اِخ ) عبدالرحمن بن غزوان قراد. محدث است.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید