ابو مسکین
لغت نامه دهخدا
ابومسکین. [ اَ م ِ ] ( اِخ ) بردعی. شاعر ومحدث. او را نزدیک صد ورقه شعر است. ( ابن الندیم ).
ابومسکین. [ اَ م ِ ] ( اِخ ) خارجه. محدث است.
ابومسکین. [ اَ م ِ ] ( اِخ ) محرز کوفی اودی. و گروهی حرّ گفته اند. از روات است.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید