ابوقابوس. [ اَ ] ( ع اِ مرکب ) آفتاب. ( مهذب الاسماء ).
ابوقابوس. [ اَ ] ( اِخ ) مولی عبداﷲبن عمرو. محدث است و از او ابن عیینه روایت کند.
ابوقابوس. [ اَ ] ( اِخ ) نعمان بن منذر... رجوع به نعمان... شود. و نابغه در شعر خویش از راه تعظیم ابوقبیس آورده است. و اصل آن بوقابوس است :
فان یقدر علیک ابوقبیس
تحطّ بک المعیشة فی هوان.
( المرصّع ).