ابو خراش
لغت نامه دهخدا
ابوخراش. [اَ خ ِ ] ( اِخ ) السلمی یا اسلمی ، حدرد. صحابی است.
ابوخراش. [ اَ خ ِ ] ( اِخ ) المدلی. محدث است.
ابوخراش. [ اَ خ ِ ] ( اِخ ) هذلی. از فضالةبن عبید استماع حدیث کرده و عمران بن عبدالرحمن ازدی از وی روایت کند. رجوع به ابوخراش خویلد شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید