ابو حکب

لغت نامه دهخدا

ابوحکب. [ اَ ح ُ ک َ ] ( ع اِ مرکب ) شباهنگ. شب آویز. دشت ماله. مرغ حق. بیلی. باقلی. چوک. چوکک. حق گوی. ضوع. و آن مرغی است که بشب در بهاران بیک پای ازدرخت آویزد و ساعتها آوازی پیاپی چون «هو» برآرد.

فرهنگ فارسی

شباهنگ مرغ حق

پیشنهاد کاربران

بپرس