ابو بلال

لغت نامه دهخدا

ابوبلال. [ اَ بو ب ِ ] ( اِخ )مرداس بن ادیه حنظلی تمیمی. یکی از سران خوارج. وی بجنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود وبعد از امر حکمین با دیگر خوارج از خدمت آن حضرت کناره گرفت. برادر او عروة را عبیداﷲ زیاد بکشت و خود او بزندان عبیداﷲ بود شبی عبیداﷲ فرمان کرد تا فردا مجموع زندانیان را بقتل رسانند. قضا را مرداس بدانشب از سجّان اجازت گرفته و بخانه رفته بود، و چون بخانه این خبر بشنید شبگیر بازگشت تا زندان بان را بسبب غیبت او مؤاخذت و مجازاتی نباشد. سجّان دیگر روز ماجری بر عبیداﷲ قصه کرد و عبیداﷲ را این پایه از فتوت سخت شگفت آمد و وی را عفو کرد و از وی عفو طلبید و مرداس برای اینکه از شر عبیداﷲ دور ماند با چهل مرد ازخوارج بکوهستان اهواز شد و عبیداﷲ بار دیگر دوهزار مرد بدستگیری او بفرستاد و او با فئه قلیله خویش آن سپاه بشکست و کرّت ِ دیگر عباد بحرب او مأمور گشت و آنگاه که ابوبلال و اصحاب او نماز جمعه میگذاشتند عباد مغافصةً آنان را فروگرفت و همگی را بکشت ، و عبیداﷲ از این پیش زن مرداس مسماة بجثاء را بکشته بود.

فرهنگ فارسی

یکی از سران خوارج

پیشنهاد کاربران

بپرس