ابهل

لغت نامه دهخدا

ابهل.[ اَ هََ / اُ هَُ / اَ هَُ / اِ هَِ ] ( ع اِ ) وهل.صفینه . و آن نوعی از عرعر و سرو کوهی و کوکلان و ورس و ارس و اورس است و ثمر آنرا تخم وهل و جوزالابهل خوانند. و آن درختی است بزرگ که برگش به گز ( طرفا ) و بارش به نبق ماند و جوهری او را بغلط عرعر شمرده است. ( قاموس ). و آن بر دو صنف است قسمی برگش چون برگ سرو با خار بسیار و کوتاه و قسمی به برگ مانند طرفا و طعمش چون طعم سرو . ( شیخ الرئیس ابوعلی سینا ). و ربنجنی گوید: ابهل چیزیست که زنان خورند تا بچه بیفکنند. و در تاج العروس به نقل از تهذیب گوید: ابهل غرب است که قطران از آن گیرند - انتهی. و دمشقی گوید: قسمی درخت است با بوئی تیز و آن به لُبنان بسیار باشد. و دانه آنرا حب العرعر گویند . ( منتهی الارب ). و صاحب غیاث اللغات گوید: ابهل تخم سرو کوهی است که بهندی هاوبیر نامند :
بکوهستان نمتک و نلک و ابهل
به اندر باغ ناکس از به و گل.
لطیفی.
و داود ضریر انطاکی گوید: ابهل ، بیوطس یونانی است و آن قسمی از عرعار و یا خود عرعار میباشد. بعضی اقسام آن مانندطرفا صغیرالورق و برخی اقسام آن مانند سرو کبیرالورق است و حجم آن به نبق نزدیک و رنگ آن سرخ است و چون بکمال رسد رنگ آن سیاه گردد و ورق ورق و خرد گردد مانند نشاره و خاک اره سیاه در داخل آن هسته ها و استخوان مختلف الحجم است و آن شیرین و گس و تند است بهترین آن محکم ترین آن است که تازه و سیاه باشد و غش آن با سرو کنند و سپس خواص طبی آنرا شرح میدهد. رجوع به تذکره اولی الألباب داود ضریر انطاکی چ مصر جزء اول ص 36 شود.

فرهنگ فارسی

سروکوهی، عرعر، نوعی ازعرعر، ارس، وهل هم گویند، درختی ازتیره کاجهادرجنگلهای شمال ایران می روید
( اسم ) یکی از گونه های سرو کوهی جزو تیر. ناژویان که در جنگلهای شمال موجود است . ارتفاعش یک تا دو متر است و دارای شاخه های متعدد نامنظم است . برگهایش پایا متقابل فشرده بهم در چهار ردیف میباشد . چون در اثر پرورش و انتقالش بمناطق مختلف تغییراتی در شکل برگهایش و حتی دستگاههای تولید مثلش ظاهر میشود از اینجهت شرح صفات ظاهری این درختچه بطور مشابه در کتب مختلف ذکر نشده. میوه اش به بزرگی یک فندق و آبدار و برنگ آبی تیره است که بطور آویخته بر روی دمگل ظاهر میگردد . میوه اش را بنام حب الخضرائ مینامند . در پشت برگهای این گیاه غده های ترشحی موجود است که دارای بویی نامطبوع و طعمی تلخ است مای مرز ریس براثوا .

فرهنگ معین

(اِ هِ یا اُ هُ یا اَ هَ ) [ ع . ] (اِ. ) یکی از گونه های سرو کوهی جزو تیرة ناژویان که در جنگل های شمال ایران موجود است . ارتفاعش یک تا دو متر است و دارای شاخه های متعدد نامنظم است . برگ هایش پایا، متقابل ، فشرده به هم در چهار ردیف می باشد. میوه اش به بزرگ

فرهنگ عمید

درختی از خانوادۀ سرو که در جنگل های شمال ایران می روید و میوۀ آن مصرف دارویی دارد، سرو کوهی، مای مرز.

پیشنهاد کاربران

◄ابهل
به فتح همزه و سکون بای موحده و ضم ها و سکون لام و به کسر اول و ثالث نیز آمده قسمی از سرو کوهی است که آن را عرعار و عرعر و به یونانی براثی وارقوس و به سریانی بروثا و به رومی برون و بروثون و به فارسی اورس و ایرس و برس غنچه و به ترکی ارروج و به هندی اوهیروهو یرب نامند و گویند ابهل هندی را به هندی دیودار گویند و نیز اطلاق مراد ثمر آنست که مستعمل اطبا است و آن را حب العرعر و ثمرة العرعر و به فارسی تخم وهل گویند .
...
[مشاهده متن کامل]

ماهیت آن: بدان که آن دو صنف است یکی صغیرالورق مانند برگ گز و دیگر کبیرالورق شبیه به برگ سرو و رایحه این صنف زیاده و درختش بلندتر و باریکتر و صنف صغیر آن درختش عریضتر و کوتاهتر و ثمر این صنف صغیر ابهل است و بزرگتر از بار عرعر که قسم اشهر و سرو کوهی است و شبیه به نبق و تازه آن سرخ رنگ و رسیده آن سیاه با اندک شیرینی و قبض و حدت و عطریت بهترین آن آنست که سیاه رنگ فربه سنگین باشد و بهترین برگ آن سبز رنگ و شیخ نوشته که آن دو صنف میباشد : کبیر و صغیر و از بلاد روم می آورند شبیه است به زعرور مگر آنکه بسیار سیاه است و رایحه آن تند و طیب و برگ یک صنف آن مانند سرو و بسیار خاردار و درخت آن عریض میشود و بسیار بلند نمیباشد و برگ صنف دویم آن
مانند طرفا و طعم آن مانند سرو .
طبیعت آن: گرم و خشک در دویم و به قول جالینوس در سیم و
شیخ الرییس نوشته که صنف دویم آن که برگ آن شبیه به طرفااست حرارت آن کمتر و یبس آن بیشتر است از صنف اول .
افعال و خواص و منافع آن: بغایت لطیف و با قوت محلله و مجففه و قابضه و لذاعه و شیخ الرییس نوشته که قبض او خفی است جهت سرسام حار و فالج و استرخا و کری گوش و جراحت بن دندان و ربو و استسقا و بواسیر و ادرار حیض و اسقاط جنین و زوال عفونات قروح خبیثه و مزمنه و داءالثعلب و جمود اعضاء و
رفع آثار جلد و اورام حاره مفید
* . امراض الرأس* ضماد برگ آن بر سر جهت سرسام حار و آشامیدن ثمر آن جهت فالج و استرخا نافع
* . الاذن* قطور روغن ثمر آن در روغن کنجد که در
ظرف آهنی جوشانیده باشند تا سیاه شود کری را بغایت نافع .
*الفم* دلوک و غرغره نمودن بدان با عسل جهت جراحت بن دندان و تعفن و آکله آن نافع
* . اعضاء الصدر و الغذاء و النفض*
لعوق ده درم از ثمر آن با پنج درم روغن گاو و پنج درم عسل سرشته جهت ربو و بواسیر نافع و آشامیدن مطبوخ ثمر آن جهت تحلیل نفخ معده و استسقا و ادرار حیض و اسقاط جنین مؤثر و همچنین حمول آن با عسل و آشامیدن سه درهم آن مجموع کرمهای معده را بکشد و گویند چون ده درم منقی آن را با روغن گاو به قدر آنکه او را بپوشد طبخ دهند تا روغن را جذب کند، پس ساییده با ده درم فانید سرشته هر صبح دو درهم آن را
باردالمزاج با آب گرم بخورد جهت دردهای اسافل بدن و بواسیر و رفع اقسام کرمهای امعا مجرب
* . القروح و الجروح و الاورام و
آثار جلد* ذرور آن جهت قروح ساعیه و اکاله و اندمال
جراحات و قروح عفنه و ضماد آن با عسل مانع سعی قروح ساعیه و مسوده جلد و همچنین ضماد آن و ضماد برگ آن جهت اورام حاره و سیاهی جلد و آثاری که از فضول به هم رسیده باشد و سرخی که بعد از به شدن زخم در عضو مانده باشد و با انجیرجهت جمود اعضاء و طلای آن با سرکه جهت داءالثعلب مجرب .
مقدار شربت آن : تا سه درهم .
بدل آن: به وزن آن جوزالسرو و مثل آن سلیخه و در تلطیف به وزن آن دارچینی .
مضر معده و حلق مصلح آن عسل و سمن و مضر جگر حار و
مسقط جنین و مصلح آن خولنجان و حماما است .

بپرس