لغت نامه دهخدا
ابنه. [ اُ ن َ ] ( ع اِ ) دُژَک. ( مهذب الاسماء ). گره. عقده. || گره در رسن. || گره در چوب. || دُژَک نی ، یعنی گره آن. || دُژَک ساق ، یعنی قوزک آن. || سر حلقوم اشتر. غلصمه بعیر. || مرداستواررای. || دشمنی. عداوت. اِحن. حِقد.کین. کینه. || وصمت. عیب. آهو. || تباهی. || بیماری ضد طبع. ج ، اُبَن.
فرهنگ فارسی
۱ - ( اسم ) گره عقده گره در رسن گره در چوب دژک نی یعنی گره آن . ۳ - سر حلقوم شتر. ۴ - ( اسم ) دشمنی عداوت کینه . ۵ - عیب آهو تباهی و صمت . ۶ - بیماری ضد طبع .۷ - یک نوع خارش و بیماری که در مقعد بروز میکند و شخص خواهش مینماید تا مردی را بروی خود کشد تا با او آن کند که با زنان کنند .
دختر
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۱. میل جنسی مرد برای مفعول واقع شدن.
۲. (صفت ) مبتلا به ابنه.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] اُبنه نوعی بیماری است که از آن به مناسبت در باب حدود سخن گفته شده است.
ابنه بیماری خارش مقعد است که مبتلای آن، خواهان لواط کردن دیگری با او می باشد.
احکام ابنه
اگر به کسی نسبت اُبنه داده شود و عرف این نسبت را نسبت لواط بداند، بر نسبت دهنده حد قذف جاری می شود.
ابنه بیماری خارش مقعد است که مبتلای آن، خواهان لواط کردن دیگری با او می باشد.
احکام ابنه
اگر به کسی نسبت اُبنه داده شود و عرف این نسبت را نسبت لواط بداند، بر نسبت دهنده حد قذف جاری می شود.
wikifeqh: ابنه
دانشنامه عمومی
اَبِنِه ( ( به فرانسوی: Abéné ) روستایی در کشور سنگال است که در ناحیه زیگینچور واقع شده و طبق سرشماری سال ۲۰۰۲ میلادی، ۱٬۹۳۵ نفر جمعیت داشته است. [ ۱]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: ابنه
پیشنهاد کاربران
اهل نم ، اهل درز ، جندهٔ خایه دار
کتاب کوچه شاملو
کتاب کوچه شاملو
خوش پسر. [ خوَش ْ / خُش ْ پ ِ س َ ] ( اِ مرکب ) پسر خوشگل. امرد. پسر زیباروی. ساده :
و در موضع سقاة هر خوش پسری ظریف منظری. . . کمر بر میان بسته. . . ( جهانگشای جوینی ) .
گروهی نشینند با خوش پسر
... [مشاهده متن کامل]
که ما پاکبازیم و صاحبنظر.
سعدی.
آن خوش پسر برآمد از خانه می کشیده
مایل به اوفتادن چون میوه رسیده.
صائب ( از آنندراج ) .
و در موضع سقاة هر خوش پسری ظریف منظری. . . کمر بر میان بسته. . . ( جهانگشای جوینی ) .
گروهی نشینند با خوش پسر
... [مشاهده متن کامل]
که ما پاکبازیم و صاحبنظر.
سعدی.
آن خوش پسر برآمد از خانه می کشیده
مایل به اوفتادن چون میوه رسیده.
صائب ( از آنندراج ) .
به نقل از کتاب مدیر مدرسه آل احمد
اُبنه داشتن ( اصطلاح )
اُبنه داشتن ( اصطلاح )