ابن کثیر

لغت نامه دهخدا

ابن کثیر. [ اِ ن ُ ک َ ] ( اِخ ) عبداﷲبن کثیر، مکنی به ابوسعید و یا ابوبکر. یکی از قراء سبعه از قراء مکه در طبقه دویم. از موالی عمروبن علقمة الکنانی و او از ابناء فارس یمن است که کسری برای طرد حبشه با کشتی به یمن فرستاد. وفات او به سال 120 هَ.ق.بمکه و هم بدانجا مدفون است. ( ابن الندیم ). و بعض اصحاب رجال کنیت او را ابومعبد دارانی گفته اند. و مولداو هم بمکه در سنه 45 هَ.ق. بوده است. قرائت او را محمدبن عبدالرحمن مخزومی معروف به قنبل متوفی به سال 291 هَ.ق. و ابوالحسین احمدبن محمد ملقب به بزّی متوفی به سال 270 روایت کرده اند. و داری یا دارانی به معنی بویفروش و عطار است و آن شغل پدر او بود.

ابن کثیر. [ اِ ن ُ ک َ] ( اِخ ) عمادالدین ابوالفداء اسماعیل بن کثیر قرشی بُصروی شافعی. از پیروان ابن تیمیه. مولد او در سال 701 هَ.ق. به دمشق و وفات به 774 بوده است. در دمشق کسب علم و استماع حدیث کرده و در 748 بمسجد ام صالح و سپس در اشرفیه درس گفته است. او را تفسیری است بر قرآن کریم و چند کتاب در علم حدیث و تاریخی موسوم به البدایة و النهایه مشتمل بر وقایع عالم تا دو سال قبل از مرگ خود یعنی 772. این تاریخ تا 738 ملخص تاریخ برزالی و در مجموع آن بقول صاحب کشف الظنون اعتماد مؤلف بر کتاب و سنت است.

ابن کثیر. [ اِ ن ُ ک َ ] ( اِخ ) محمدبن کثیر الفرغانی ، ملقب به حاسب ، از مردم صغد. منجم فاضل ایرانی و مقدم در صناعت خویش ، معاصر مأمون عباسی. او بامر خلیفه در تصحیح زیج بطلمیوس مشارکت داشت. او راست : کتاب الفصول. کتاب اختیارالمجسطی. کتاب عمل الرخامات . رساله ای در اسطرلاب. کتاب فی الحرکات السماویه و جوامع علم النجوم و این کتاب را در1669 م. مطابق 1079 هَ.ق. گلیوس بلاطینیه ترجمه کرده و به طبع رسیده است.

فرهنگ فارسی

ملقب به حاسب از مردم صغد منجم فاضل ایرانی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ابن کثیر (ابهام زدایی). ابن کثیر ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • ابن کثیر دمشقی، اِبْن ِ کَثیر، عمادالدین ابوالفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر قرشی ، مورخ ، مفسّر و محدّث مشهور شافعی • ابن کثیر مکی، ابن کثیر مکی ایرانی تبار، از قراء هفت گانه، امام مسجدالحرام
...

پیشنهاد کاربران

بپرس