ابن هشام عبدالملک بن هشام

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] ابومحمد عبدالملک بن هشام بن ایوب حمیری (د 213 یا 218 ق828/ یا 833 م)، محدث، مورخ، ادیب، نسب شناس و تدوین کنندۀ مشهورترین کتاب دربارۀ سیرۀ پیامبر. از زندگی وی آگاهیهای ناچیزی در دست است. نخستین بار در سدۀ 6 ق12/ م سهیلی (33/1، 43) در شرح خود بر سیره و پس از او قفطی (211/2- 212) اشاره های کوتاهی به زندگی او کرده اند. برخی آگاهیها نیز از طریق ذهبی (429/10) به دست می آید. قدیم ترین منبع، ابن هشام را به حمیریان یمن نسبت می دهد (سهیلی، همانجا)، اما قفطی (همانجا) این نظر را مبتنی بر حدس و گمان می داند و با استناد به گفتۀ تاریخ نگار مصری، ابوسعید عبدالرحمن بن یونس، او را ذهلی، منسوب به ذهل ابن معاویة بن...، تیره ای از کنده، می شمارد (قس: ابراهیم، 212/2، حاشیۀ 6). ذهبی (همانجا) ذهلی بودن ابن هشام را صحیح تر می داند و برخی نیز او را معافری و سدوسی دانسته اند (نک‍: سهیلی، ذهبی، همانجاها، خشنی، 3).
به هر حال دلایل روشنی برای تعیین دقیق نسب او در دست نیست (سقا، «ف»). تنها نکتۀ قابل ذکر این است که نمی توان علاقۀ ابن هشام را به حمیریان نادیده گرفت، زیرا او اثری دربارۀ پادشاهان حمیر تألیف کرده و پدر او نیز به تاریخ این قوم علاقه مند بوده و ابن هشام چند بار وقایعی را از طریق او در این اثر نقل کرده است (نک‍: التیجان، 173-174، 214، 222).
ظاهرا ابن هشام در بصره به دنیا آمده است، اما زمان تولد او به درستی معلوم نیست. تنها می دانیم در میان کسانی که او مستقیما از آنان روایت کرده، کسی نیست که پیش از نیمۀ سدۀ دوم درگذشته باشد و نیز او پیش از مرگ بکّائی، شاگرد برجستۀ ابن اسحاق (183 ق)، در سنّی بوده است که بتواند متن کامل سیره را از وی اخذ کند (ابن هشام، السیرة، 5/1؛قفطی، همانجا؛ ابن خلکان، 338/2). ابن هشام در زادگاه خود پرورش یافت و از آنجا که اکثر رجال سند او در سیره از مردم کوفه و بصره اند (مهدوی، 33)، وی می بایست بخش مهمی از زندگی و آموزشهای خود را در این نواحی گذرانده باشد، چنانکه بکائی را نیز در میان همین رجال می بینیم (نک‍: ابن خلکان، همانجا؛برای فهرست کاملی از رجال سند ابن هشام در السیرة، نک‍: مهدوی، 142-144). از استادان و رجال حدیث او می توان ابوعبیده معمر بن مثنی (ابن هشام، همان، 42/1، 49، 196، جم‍)، ابوزید انصاری (همان، 13/1، 57، 70، جم‍)، خلف احمر (همان، 9/1، 91، 38/3، جم‍) و هیثم بن عدی (همو، التیجان، 261) را نام برد. همچنین اسد بن موسی اموی را نیز باید از استادان معتبر او به شمار آورد، زیرا ابن هشام التیجان را بیشتر از طریق وی نقل کرده است (نک‍: ص 9، 73، 97، 118).
تاریخ ورود ابن هشام به مصر معلوم نیست، اما می دانیم که وی در اینجا که آخرین منزل سفرهای علمی او بود (قس: سقا، همانجا)، مقیم شد و تا پایان عمر در مصر زیست (قفطی، ذهبی، همانجاها). ابن هشام می بایست پیش از ورود به مصر از بکائی استماع کرده باشد، زیرا وی در مصر سیره را روایت می کرد. از گروه بسیاری که در مجلس حدیث ابن هشام حضور می یافتند، تنها نام برخی به جا مانده است (نک‍: قاضی عیاض، 134/3، 136) که برجسته ترین آنان عبدالرحیم بن برقی راوی سیره در مصر است (همو، 84/3؛ ابن خیر، 233-236؛یاقوت، 574/1؛ذهبی، 48/13).
ابن هشام در ادب و شعر نیز دستی توانا داشت و در این زمینه پیشوای بلامنازع مصر به شمار می آمد. شاید به همین سبب بود که هنگام ورود شافعی در 198 ق814/ م به مصر (اسنوی، 12/1؛قاضی عیاض، 382/1)، ابن هشام در دیدار از او درنگ کرد، اما چون یکدیگر را ملاقات کردند، به انشاد شعر برای هم پرداختند و ابن هشام پس از این دیدار شافعی را ستود (ذهبی، 429/10؛ابن کثیر، 294/10). توجه ابن هشام را به نسب، ادب، لغت و فصاحت می توان در آنچه او از امتیازات شافعی دانسته، ملاحظه کرد (نک‍: قاضی عیاض، 388/1؛ابن حجر، 96). جز لغت آنچه از دانش او در سیره بازتاب یافته، عموما به احاطۀ وی در نسب شناسی و شناخت گویندگان اشعار بازمی گردد. با اینهمه، به نظر مصححان سیره، وی اشعاری از ابن اسحاق نقل کرده که آشکارا مجعول و سست است و نتوانسته دربارۀ آنها نظری قطعی ابراز کند (سقا، «ف-ص»)، گر چه ابن هشام خود به تأکید گفته که از آوردن چنین اشعاری خودداری کرده است (السیرة، 4/1). وی بنا بر گفتۀ سهیلی (همانجا) در 213ق در گذشت، اما قفطی و ذهبی (همانجاها) نظر سهیلی را مردود دانسته و 218ق را اختیار کرده اند. قمی (452/1) مرثیۀ ابن نباته در مرگ جمال الدین عبداللّه ابن هشام (نک‍: ابن نباته، 466) را به خطا رثای شاعر در حق این ابن هشام دانسته است.
1. السیرة النبویة (ه‍. م) که معمولا سیرة ابن هشام نیز خوانده می شود (نک‍: قفطی، 212/2؛ ابن خلکان، 177/3؛ابن کثیر، همانجا). متن سیره به صورتی که در چاپهای مختلف مشاهده می شود، به ابواب و فصول تقسیم نشده است و عنوانهایی هم که بعدها به بخشهای مختلف آن داده اند، تنها بازگو کنندۀ وقایع بخشهاست و آنها را به یکدیگر پیوند نمی دهد. این کتاب همواره مورد توجه و استفادۀ مسلمانان بوده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس