ابن قلاقس

لغت نامه دهخدا

ابن قلاقس. [ اِ ن ُ ق َ ق ِ ] ( اِخ ) ابوالفتوح نصراﷲبن عبداﷲبن مخلوف بن علی بن عبدالقوی بن قلاقس اللخمی الازهری الاسکندری ، ملقب به القاضی الاَعز، شاعر مشهور عرب. او صحبت شیخ حافظ ابوطاهر احمدبن محمد سلفی را دریافته و از وی فوائد جَمّه گرفته است. و وی را در حق ابوطاهر مدایحی غرّاست که در دیوان او مسطور است. او بسفر بسیار رغبت داشت و در اواخر عمر به یمن شد و وزیر صاحب بلاد یمن را مدیحه گفت و صلات جزیله یافت و از اینرو توانگر گشت و بکشتی نشست و در جزیره ناموس ( ؟ ) نزدیک دهلک در سال 560 هَ.ق. کشتی او بشکست و تهیدست و عریان نزد وزیربازگشت و قصیده ای که مطلع آن بیت ذیل است بخواند:
صدرنا و قد نادی السماح بنا ردوا
فعدنا الی مغناک والعود احمد.
و در 563 بصقلیه رفت و قائد ابوالقاسم بن حجر را مدح گفت و کتابی به نام الزهرالباسم فی اوصاف ابی القاسم به نام او کرد و این کتابی بس نفیس است. مولد او در سال 532 به اسکندریه و وفات در عیذاب به سنه 567 است. قلاقس جمع قلقاس و قلقاس گیاهی است طبی و آنرا دخف و سیسارون نیز گویند.

فرهنگ فارسی

شاعر مشهور عرب

پیشنهاد کاربران

بپرس