ابن فرح

لغت نامه دهخدا

ابن فرح. [ اِ ن ُ ف َ رَ ] ( اِخ ) شهاب الدین ابوالعباس احمدبن فرح بن احمد لخمی اشبیلی شافعی. مولد او به اشبیلیه به سال 625 هَ.ق. و در 646 اسیر فرنگ شد، و از آنجا بگریخت و به مصر و شام رفته بفراگرفتن علم و ادب پرداخت و پس از آن در شهر دمشق اقامت گزید و در جامع اموی بتدریس اشتغال ورزید و آنگاه که مشیخت دارالحدیث نوریه بدو عرضه کردند از قبول سر باززد. او را شاگردان بسیار در حدیث بود مانند دمیاطی و نابلسی و یونینی و برزالی و مقاتلی. وفات او در 699 بوده است. او را قصیده ای است به نام منظومه ابن فرح مشتمل بر بیست بیت و در آن اصطلاحات محدثین را بکار برده است و مطلع آن این است :
غرامی صحیح و الرجا فیک معضل
و حزنی و دمعی مرسل و مسلسل.

پیشنهاد کاربران

بپرس