[ویکی نور] اِبْن عُصْفُور، ابوالحسن علی بن مؤمن بن محمد بن عصفور اشبیلی حَصْرَمی (597-670ق 1201/-1272م)، نحوی، ادیب و شاعر بود. وی در سال 597ق در اشبیلیه چشم به جهان گشود و نزد مشهورترین علمای عصر خود ابوالحسن دبّاج و ابوعلی شَلوبین به تحصیل نحو پرداخت. مدت 10 سال در ملازمت شلوبین به سربرد و «الکتاب» سیبویه را نزد او خواند و پس از اختلافی که با او پیدا کرد، اشبیلیه را ترک گفت و به ترتیب در شهرهای شریش، شذونه، مالقه، لورقه و مرسیه مدتی اقامت گزید و به تدریس نحو پرداخت. او در مجالس درس خود که طالبان علم را از اطراف و اکناف اندلس به خود جذب کرده بود، «الکتاب» سیبویه، «الجمل» زجّاجی و «ایضاح» ابوعلی فارسی را از حفظ شرح و املاء می کرد. پس از چندی اندلس را به قصد شمال افریقا ترک کرد و در تونس رحل اقامت افکند و به خدمت امیر ابوعبدالله محمد بن زکریای هنتاتی ملقب به المستنصر بالله، که قبل از رسیدن به حکومت مدتی شاگرد او بود، درآمد و از خواص او شد.
ابن عصفور پس از اقامتی کوتاه در تونس به همراه مخدوم خود راهی بجایه شد و سپس به تونس برگشت و از آنجا دوباره قصد اندلس کرد و به لورقه رفت و پس از آن، عازم غرب اندلس و سلا شد، اما دیری نپایید که به دعوت المستنصر بالله دوباره به تونس برگشت و تا آخر عمر نزد او ماند. بدین سان ملاحظه می کنیم که وی بیشتر عمر خود را در سفر گذرانید و در شهرهای مختلف نزد نخبگان علم و ادب دانش آموخت و شاگردان بسیاری تربیت کرد. ابن سعید عَنْسی و ابوزکریا یحیی یفرینی (غبرینی) و احتمالاً ابوحیان غرناطی، از جمله شاگردان معروف او بوده اند. ابن زبیر معتقد است که وی به جز نحو در سایر علوم اطلاع چندانی نداشت و قرائت و فقه و حدیث را نمی دانست، اما از فهرست آثار او برمی آید که در شعر و قواعد آن نیز بسیار توانا بوده و کتاب «ضرائر الشعر» او که اینک در دست است، بر این امر دلالت آشکار دارد.
ابن عصفور را با توجه به آثاری که در نحو از وی برجای مانده، نمی توان به مکتب خاصی وابسته دانست. با این همه، گویی به مکتب بصره تمایل بیشتری داشته است، اگرچه گاهی آراء کوفیان و یا بغدادیان را بر بصریان ترجیح می داده. بسیاری از نحویان از جمله ابوحیان غرناطی و ابن هشام در آثار خود به آراء و نظرات او استناد کرده اند.
وی شعر نیز می سرود، اما از اشعار او به جز یک دو بیتی که صفدی نقل کرده، اثری بر جای نمانده است. در این دو بیتی وی به عدم تقید خویش به احکام شرع اشاره می کند. صفدی نیز او را از پارسایی دور می داند. علاوه بر این، زندگی او در دربار المستنصر و حکایتی که درباره مرگش نقل کرده اند، مؤید این قول است. او در دهه 670ق و به گفته ای در 669ق و یا 663ق در تونس درگذشت و ابن منیّر در رثای او ابیاتی سرود. روایتی که در این باره شهرت یافته، از این قرار است که گویند در مجلس شراب، ندیمان با وی شوخی های خشن کردند و او را با نارنج چندان بزدند که جان داد، اما به روایت زرکشی سبب مرگ او، شوخی نابجای سلطان المستنصر بالله بود که در مجلس عیش و نوش فرمود تا ابن عصفور را در حوض آبی انداختند و وی به علت سرمای شدید، بیمار شد و 3 روز بعد درگذشت. البته روایت صفدی غریب جلوه می کند و روایت دوم نیز بسیار متأخر است. از این رو قباوه در کتاب ابن عصفور و تصریف دو روایت را در هم آمیخته و بهتر آن دیده که وی نخست در اثر شوخی سلطان بیمار شود و 3 روز بعد در اثر ضربات نارنج ندیمان جان دهد. اما این تحلیل هم خالی از تکلف نیست. بنابراین امکان دارد که در اصل روایت تحریفی رخ داده باشد.
برگرفته از دایره المعارف بزرگ اسلامی ج 4 ص300
شرح جمل الزجاجی (الشرح الکبیر)
ابن عصفور پس از اقامتی کوتاه در تونس به همراه مخدوم خود راهی بجایه شد و سپس به تونس برگشت و از آنجا دوباره قصد اندلس کرد و به لورقه رفت و پس از آن، عازم غرب اندلس و سلا شد، اما دیری نپایید که به دعوت المستنصر بالله دوباره به تونس برگشت و تا آخر عمر نزد او ماند. بدین سان ملاحظه می کنیم که وی بیشتر عمر خود را در سفر گذرانید و در شهرهای مختلف نزد نخبگان علم و ادب دانش آموخت و شاگردان بسیاری تربیت کرد. ابن سعید عَنْسی و ابوزکریا یحیی یفرینی (غبرینی) و احتمالاً ابوحیان غرناطی، از جمله شاگردان معروف او بوده اند. ابن زبیر معتقد است که وی به جز نحو در سایر علوم اطلاع چندانی نداشت و قرائت و فقه و حدیث را نمی دانست، اما از فهرست آثار او برمی آید که در شعر و قواعد آن نیز بسیار توانا بوده و کتاب «ضرائر الشعر» او که اینک در دست است، بر این امر دلالت آشکار دارد.
ابن عصفور را با توجه به آثاری که در نحو از وی برجای مانده، نمی توان به مکتب خاصی وابسته دانست. با این همه، گویی به مکتب بصره تمایل بیشتری داشته است، اگرچه گاهی آراء کوفیان و یا بغدادیان را بر بصریان ترجیح می داده. بسیاری از نحویان از جمله ابوحیان غرناطی و ابن هشام در آثار خود به آراء و نظرات او استناد کرده اند.
وی شعر نیز می سرود، اما از اشعار او به جز یک دو بیتی که صفدی نقل کرده، اثری بر جای نمانده است. در این دو بیتی وی به عدم تقید خویش به احکام شرع اشاره می کند. صفدی نیز او را از پارسایی دور می داند. علاوه بر این، زندگی او در دربار المستنصر و حکایتی که درباره مرگش نقل کرده اند، مؤید این قول است. او در دهه 670ق و به گفته ای در 669ق و یا 663ق در تونس درگذشت و ابن منیّر در رثای او ابیاتی سرود. روایتی که در این باره شهرت یافته، از این قرار است که گویند در مجلس شراب، ندیمان با وی شوخی های خشن کردند و او را با نارنج چندان بزدند که جان داد، اما به روایت زرکشی سبب مرگ او، شوخی نابجای سلطان المستنصر بالله بود که در مجلس عیش و نوش فرمود تا ابن عصفور را در حوض آبی انداختند و وی به علت سرمای شدید، بیمار شد و 3 روز بعد درگذشت. البته روایت صفدی غریب جلوه می کند و روایت دوم نیز بسیار متأخر است. از این رو قباوه در کتاب ابن عصفور و تصریف دو روایت را در هم آمیخته و بهتر آن دیده که وی نخست در اثر شوخی سلطان بیمار شود و 3 روز بعد در اثر ضربات نارنج ندیمان جان دهد. اما این تحلیل هم خالی از تکلف نیست. بنابراین امکان دارد که در اصل روایت تحریفی رخ داده باشد.
برگرفته از دایره المعارف بزرگ اسلامی ج 4 ص300
شرح جمل الزجاجی (الشرح الکبیر)
wikinoor: ابن_عصفور،_علی_بن_مؤمن