ابن سمجون

لغت نامه دهخدا

ابن سمجون. [ اِ ن ُ س َ م َ ] ( اِخ ) طبیب اندلسی ، معاصر حاجب محمدبن ابی عمر منصور. در 391 هَ.ق. درگذشته است. ابن ابی اصیبعه گوید او طبیب مبرز و در مفردات ادویه مخصص بود. او راست کتابی در ادویه مفرده که ظاهراً از میان رفته است و کتابی در اقرابادین.

پیشنهاد کاربران

اِبْن ِ سَمَجون ، ابوبکر حامد ( د اوایل سدة 5ق /11م ) ، پزشک ، داروشناس و ادیب اندلسى اهل قُرطبه . از گزارش مختصر ابن ابى اصیبعه ( 2/51 - 52 ) تقریباً هیچ اطلاعى دربارة جزئیات زندگى ابن سمجون به دست نمى آید، جز آنکه کتاب خود الادویة المفردة را در ایام المنصور محمد بن ابى عامر حاجب دربارِ امویان اندلس ( د 392 یا 393ق /1002 یا 1003م ) تألیف کرده است . صفدی نیز تنها گفتة ابن ابى اصیبعه را نقل کرده است ( 11/280 ) . اختصاری که در نوشتة ابن ابى اصیبعه وجود دارد، تصویر مبهمى از زندگى ابن سمجون به دست مى دهد تا آنجا که برخى از محققان اروپایى یا به کلى دربارة تاریخ زندگى او گرفتار تردید و اشتباه شده اند ( نک: لکلرک ، و یا گزارش ابن ابى اصیبعه و خبر منابع اندلسى و مغربى را دربارة اشخاص متفاوتى دانسته اند ( نک: 2 ) ؛ EIاما از قراین برمى آید که موضوع همة این منابع مربوط به یک شخص است . ظاهراً حمیدی ( د 488ق /1059م ) ، پس از ابن شهید، نخستین نویسنده ای است که از ابن سمجون یاد کرده است ( 1/307 ) . در گزارش او که عیناً ضبّى ( ص 257 ) نیز آن را تکرار کرده ، ابوبکر حامد بن سمجون به عنوان ادیبى صاحب نظر در علم بلاغت ، و صاحب کتابى در علم بدیع معرفى شده است . ابن سعید نیز از شخصى با عنوان ابوساکن حامد بن سمجون همراه با سه بیت از اشعار او یاد کرده ( 2/53 ) که ظاهراً با آن ابن سمجون که حمیدی ، ضبّى و ابن ابى اصیبعه به وی اشاره کرده اند، متفاوت است . گزارش ابن ابار مى تواند میان این اخبار متفاوت پیوندی برقرار سازد. وی با اقتباس از حمیدی ، مى گوید که به نظر او ابن سمجون همان کسى است که صاحب آثاری در علم ادویه است ( 1/280 ) . به این ترتیب همة این منابع از یک نفر سخن مى گویند، خاصه اگر با توجه به ویژگى خط مغربى ، کنیة غریب «ابوساکن » را که در المغرب برای ابن سمجون آورده شده ، بتوان صورتى محرف و ناخوانا از همان «ابوبکر» دانست ( قس : فیصل ، 11/280؛ ضیف ، 2/53، که ابن سمجون مذکور در منابع یاد شده را یک نفر محسوب داشته اند ) .
...
[مشاهده متن کامل]

در یک نسخة کشف الظنون به جای ابن سمجون ، ابن اسحق ، و در نسخة چاپى ، ابن سمحون ( با حاء ) دیده مى شود ( حاجى خلیفه ، 1/51 ) . اما در اندلس افراد این خاندان به ابن سمجون شهرت داشته ( نک: فیروزآبادی ، ذیل سمجون ) و به گفتة ابن سعید ( همانجا ) همگى بزرگ زاده و جنگاور بوده اند. دربارة پدر ابن سمجون نیز اطلاعى از منابع به دست نمى آید و مأخذ بغدادی که نام او را عبدالله ذکر کرده ، معلوم نیست ( 1/259 ) .
بر مبنای اشارة ابن ابار ( همانجا ) که ابن سمجون را قرطبى دانسته و با توجه به شکوفایى علمى و محیط مستعد فرهنگى در اسپانیای اسلامى آن روزگار، مى توان گفت ابن سمجون که از زندگى آسوده ای برخوردار بوده ، دوران کودکى و نوجوانى خود را در قرطبه گذرانده و از محضر استادان عصر به خوبى بهره جسته است . نقل قولهای فراوان او از آرای صاحب نظران پیشین در کتاب خود ( ابن ابى اصیبعه ، 2/52 ) ، حاکى از عمق و گستردگى مطالعات اوست که بدون تحصیل در نزد استادان فن میسر نمى گردد.
چنانکه گفته شد، ابن ابى اصیبعه ( همانجا ) معتقد است که ابن سمجون کتاب خود را در زمان محمد بن ابى عامر ملقب به المنصور نوشته است . منصور وزیر و حاجبى بزرگ و در عین حال دوستدار علم و همنشین دانشمندان بود. وقتى ابن سمجون در زمان قدرت وی ، یعنى حدود 390ق /1000م ، و شاید به تشویق و حمایت او، کتاب خود را مى نوشت ، به احتمال قوی کمتر از 35 سال نداشته است . بنابراین همنشینى و صحبت او با اسماعیل الظافر ( ابن سعید، 2/53 ) بنیان گذار حکومت بنى ذی النّون در طُلیطله ، که او نیز امیری ادیب ، شاعر و نویسنده بود، باید در سالخوردگى ابن سمجون ، یعنى بعد از 427ق /1036م که آغاز قدرت یافتن ظافر بن ذی النون است ، به وقوع پیوسته باشد ( نک: ابن اثیر، 9/288؛ ابن خلدون ، 4 ( 2 ) /347 ) . ناامنیها و آشفتگیهای ناشى از اختلافات و زد و خوردهای ملوک الطوایف اندلس در آن روزگار، مى تواند انگیزة خروج ابن سمجون سالخورده از قرطبه و پیوستنش به ظافر بن ذی النون بوده باشد. چرا که مصاحبت این دو قطعاً در جایى غیر از قرطبه اتفاق افتاده است ، زیرا قرطبه بعد از وفات ظافر، به دست پسرش ابوالحسن یحیى المأمون فتح شد ( ابن خلدون ، همانجا ) . از این پس دیگر نشانى از ابن سمجون در دست نیست و زمان و مکان مرگ او نیز نامعلوم است .
آثار: از کتاب اقراباذین ( ابن ابى اصیبعه ، 2/52 ) و کتابى در بدیع ( حمیدی ، 1/307 ) که به ابن سمجون نسبت داده شده ، اثری در دست نیست . اثر عمدة او کتاب مشهوری است در ادویة مفرده که ابن ابى اصیبعه ( همانجا ) آن را سخت ستوده است . این کتاب با نام کوتاه شدة الادویة المفردة نزد قدما شهرت یافت ، چندانکه همواره مورد استفاده و اقتباس پزشکان و نویسندگان قرار گرفت . از جمله ابن میمون در شرح اسماء العُقّار ( ص 3 - 4 ) به استفادة خود از آن اشاره کرده و ابن بیطار بارها به نقل از آن پرداخته است ( مثلاً 1/8، 22 ) ؛ به گفتة لکلرک ابن بیطار 40 بار از ابن سمجون یاد کرده است ( همانجا؛ نیز نک: اولمان ، . ( 267 همچنین مقری تلمسانى مستقیماً مطلبى را از آن نقل کرده است ( 1/197 - 198 ) . همة این نقلها، به اضافة مختصری که عبداللطیف بغدادی از آن پرداخته ( ابن ابى اصیبعه ، 2/212 ) نشان دهندة رواج این کتاب در میان پزشکان و داروشناسان سده های بعد است . سبب استقبال فراوان از آن ، چنانکه از نام کامل کتاب : الجامع لاقوال القدماء و المتحدثین من الاطباء و المتفلسفین فى الادویة المفردة، برمى آید، جامعیت آن نسبت به آثار گذشتگان است . ابن سمجون بیشتر آرا و تجربیات صاحب نظران بزرگ پیش از خود را در باب داروهای سادة غیر مرکب ( ادویة مفرده ) شرح داده و متن نسبتاً کاملى در اختیار پزشکان و داروسازان آن دوره گذاشته که آنان را از کتابهای متعدد بى نیاز مى ساخته است . از این رو او را به عنوان کسى که به حق ، خدمت بزرگى به علم داروسازی و داروشناسى کرده است ، محسوب داشته اند ( دفاع ، 385 ) . ابن سمجون د . . .

بپرس