اِبْن ِ ذکوان ، لقب افراد خاندانى بربرنژاد، معروف به بنى ذکوان و منسوب به بنى سلیم از موالى بنى امیه ( ابن سعید، 1/210؛ قس : پلا، 64 ) . افراد این خاندان از فحص البلوط ( نزدیک قرطبه ) برخاستند ( قاضى عیاض ، 4/662 ) و در قرطبه زیستند و در آستانة سقوط خلافت امویان اسپانیا، چندی به قضا، وزارت و امور دیوانى پرداختند. از آن میان ، این کسان شناخته شده اند:
... [مشاهده متن کامل]
1. ابوبکر ( یا ابومحمد ) عبدالله بن هرثمة بن ذکوان بن عبدالله ابن عبدوس بن ذکوان اموی ( د 370ق /980م ) ، فقیه و ادیب مالکى مذهب . او از کسانى چون حسن بن سعد و قاسم بن اصبغ و احمد بن عباده حدیث شنید ( ابن فرضى ، 1/275 - 276 ) . پس از عبدالملک بن منذر که در 370ق در یکى از جنگهای تابستانى ( صائفه ) کشته شد ) ، ابن ذکوان III/145Šñ‘¨÷øø¤•ýøó ) در قرطبه ، صاحب الرّد ( =گروهى از قاضیان که دربارة مسائلى که قاضیان عادی حکم در آن باره را از خود برداشته و به دیگران حواله مى دادند، داوری مى کردند، نک: نباهى ، 5 ) شد و تا پایان عمر در آن شغل بود تا اینکه مقارن یکى از جنگهای تابستانى با مسیحیان اسپانیا درگذشت و در قرطبه به خاک سپرده شد ( ابن فرضى ، همانجا ) . او از نزدیکان المنصور محمد بن ابى عامر حاجب مشهور هشام دوم در قرطبه بود ( قاضى عیاض ، همانجا ) . ابن فرضى او را به دانش و جوانمردی بسیار ستوده است ( 1/276 ) .
2. ابوالعباس احمد بن عبدالله بن هرثمه ( 342 - 22 رجب 413ق / 953 - 21 اکتبر 1022م ) . او نزد پدرش و قاسم بن اصبغ و ابن لبابه و دیگران دانش آموخت ( مخلوف ، 99، 102 ) . وی از یاران و شاگردان بزرگ محمد بن زرب ، فقیه و قاضى مشهور اندلس بود و همو ابن ذکوان را که بر جنازة حکم دوم اموی ( د 366ق /976م ) نماز گزارده بود، وارد شورا ( شورای قاضیان ؟ ) کرد ( قاضى عیاض ، همانجا ) و از اینجا مى توان دانست که ابن ذکوان از جوانى به دانش و فقاهت مشهور بوده است . ظاهراً نخستین شغل رسمى او قضای فحص البلوط بود ( ابن بشکوال ، 1/37 ) و پس از مرگ پدر از سوی المنصور به عنوان صاحب الرد، منصب او را گرفت ( قاضى عیاض ، همانجا ) . ابن ذکوان سالها در همان منصب ماند تا در نیمة محرم 392، پس از عزل محمد بن یحیى بن زکریا معروف به ابن برطال از منصب قضا، المنصور او را منصب قاضى القضاتى قرطبه داد ( ابن بشکوال ، قاضى عیاض ، همانجاها؛ لوی پرووانسال ، . ( III/120
«قاضى الجماعة» که گاه از ابن ذکوان با این عنوان یاد کرده اند، مفهوم قاضى القضاتى دارد. نباهى ابن ذکوان را نخستین کسى دانسته که در اندلس این عنوان را یافته است ( ص 5، 21 ) . در این سالها المنصور چنان ابن ذکوان را به خود نزدیک کرد که گفته اند پایگاهش نزد حاجب مستبد قرطبه از وزیر برتر بود و در قصر خود حجره ای خاص او قرار داد که ابن ذکوان هر روز بدانجا مى رفت تا المنصور با او مشاوره و مذاکره کند ( همو، 85 ) ، و نیز به هر جنگى که مى رفت ابن ذکوان را با خود مى برد ( قاضى عیاض ، 4/663 ) . المظفر عبدالملک بن محمد، پسر و جانشین المنصور نیز چنین بود و افزون بر ابقای ابن ذکوان بر منصب قضا، در جمادی الاول 394 او را به جای ابراهیم بن شرفى که بیمار شده بود به امامت نماز برگزید ( همانجا؛ قس : ابن بشکوال ، 1/38 ) . اندکى بعد میان قاضى و عیسى بن سعید وزیر المظفر به سبب زمینى که وزیر از سفیهى خریده و ابن ذکوان آن معامله را باطل دانسته بود، اختلاف افتاد. فعالیت وزیر بر ضد ابن ذکوان و اتهام خیانت که بر او وارد ساخت ، سبب شد که وی در 3 ذیحجة 394ق /21 سپتامبر 1004م همراه برادرش ابوحاتم رئیس دیوان مظالم از مناصب خود برکنار شود ( قاضى عیاض ، 4/663، 664؛ ابن بشکوال ، همانجا ) . این برکناری چندان به درازا نکشید و ابن ذکوان 9 ماه بعد مجدداً به شغل پیشین بازگشت و المظفر در کارهای دولت همواره با او رای مى زد ( قاضى عیاض ، 4/664 ) . عبدالرحمان الناصر معروف به سانچوئلو1 ( سانچوی کوچک ) برادر و جانشین المظفر نیز ابن ذکوان را در منصب قضا ابقا کرد و علاوه بر آن وزارت خود را نیز به او واگذاشت و این نخستین بار بود که در اندلس یک نفر مقام قضا و وزارت را همزمان عهده دار مى شد. عبدالرحمان نیز از پشتیبانى همه جانبة ابن ذکوان برخوردار بود، چنانکه وقتى خواست خود را به ولایتعهدی هشام اموی نامبردار کند، ابن ذکوان قاضى و ابن بُرد کاتب نخستین کسانى بودند که با او هماهنگ شدند و قاضیان زیر نفوذ ابن ذکوان نیز بدان کار گردن نهادند و ابن ذکوان خود نخستین کسى بود که ولایتعهد نامه ای را که ابن برد تهیه کرده بود، در ربیع الاول 399 امضا کرد ( ابن عذاری ، 3/43 - 46 و متن ولایتعهدنامه در همانجا؛ لوی پرووانسال ، ؛ II/295 دوزی ، . ( II/282
این واقعه کسانى را که دولت اسلام در اندلس را فقط بر شانة امویان استوار مى دیدند، خوش نیامد و آن را بدعتى شمردند. هم از این روست که برخى ابن ذکوان را به سختى نکوهش کردند و دین شکن و دشمن حقش نامیدند ( ابن ابار، 1/271، 272 ) . ولایتعهدی الناصر چندان نپایید و اندکى بعد عامریان توسط محمد بن هشام بن عبدالجبار ملقب به مهدی و پسر عموی هشام المؤید خلیفة رسمى و ضعیف اموی منقرض شدند.
محمد بن هشام که با ابن ذکوان کینه مى ورزید، به سبب شهرت و منزلت وی ، جز آنکه عنوان قاضى القضاتى او را تغییر دهد کاری نکرد ( قاضى عیاض ، همانجا ) . با اینهمه هنگامى که مهدی به دروغ مرگ هشام المؤید را شایع کرد تا خلافتش راست شود، ابن ذکوان این شایعه را تأیید کرد و بر جنازة کسى دیگر نماز گزارد. چون بربرها بر مهدی شوریدند، ابن ذکوان به دستور او با شورشیان به مذاکره پرداخت و اعلام کرد که هشام زنده است و مهدی به نیابت از او حکم مى راند، اما کاری از پیش نبرد و شورش ادامه یافت ( لوی پرووانسال ، ؛ II/311 دوزی ، ؛ II/296 قس : ابن عذاری ، 3/87 ) .
سلیمان المستعین چون به خلافت نشست ( ربیع الاول ، 400 ) ابن ذکوان را بر منصب قضا ابقاء کرد ( ابن عذاری ، 3/92 ) و در خلافت دوم المهدی ( شوال 400 ) نیز بر همان شغل بماند. چون المهدی کشته شد و هشام المؤید باز به خلافت نشس . . .
... [مشاهده متن کامل]
1. ابوبکر ( یا ابومحمد ) عبدالله بن هرثمة بن ذکوان بن عبدالله ابن عبدوس بن ذکوان اموی ( د 370ق /980م ) ، فقیه و ادیب مالکى مذهب . او از کسانى چون حسن بن سعد و قاسم بن اصبغ و احمد بن عباده حدیث شنید ( ابن فرضى ، 1/275 - 276 ) . پس از عبدالملک بن منذر که در 370ق در یکى از جنگهای تابستانى ( صائفه ) کشته شد ) ، ابن ذکوان III/145Šñ‘¨÷øø¤•ýøó ) در قرطبه ، صاحب الرّد ( =گروهى از قاضیان که دربارة مسائلى که قاضیان عادی حکم در آن باره را از خود برداشته و به دیگران حواله مى دادند، داوری مى کردند، نک: نباهى ، 5 ) شد و تا پایان عمر در آن شغل بود تا اینکه مقارن یکى از جنگهای تابستانى با مسیحیان اسپانیا درگذشت و در قرطبه به خاک سپرده شد ( ابن فرضى ، همانجا ) . او از نزدیکان المنصور محمد بن ابى عامر حاجب مشهور هشام دوم در قرطبه بود ( قاضى عیاض ، همانجا ) . ابن فرضى او را به دانش و جوانمردی بسیار ستوده است ( 1/276 ) .
2. ابوالعباس احمد بن عبدالله بن هرثمه ( 342 - 22 رجب 413ق / 953 - 21 اکتبر 1022م ) . او نزد پدرش و قاسم بن اصبغ و ابن لبابه و دیگران دانش آموخت ( مخلوف ، 99، 102 ) . وی از یاران و شاگردان بزرگ محمد بن زرب ، فقیه و قاضى مشهور اندلس بود و همو ابن ذکوان را که بر جنازة حکم دوم اموی ( د 366ق /976م ) نماز گزارده بود، وارد شورا ( شورای قاضیان ؟ ) کرد ( قاضى عیاض ، همانجا ) و از اینجا مى توان دانست که ابن ذکوان از جوانى به دانش و فقاهت مشهور بوده است . ظاهراً نخستین شغل رسمى او قضای فحص البلوط بود ( ابن بشکوال ، 1/37 ) و پس از مرگ پدر از سوی المنصور به عنوان صاحب الرد، منصب او را گرفت ( قاضى عیاض ، همانجا ) . ابن ذکوان سالها در همان منصب ماند تا در نیمة محرم 392، پس از عزل محمد بن یحیى بن زکریا معروف به ابن برطال از منصب قضا، المنصور او را منصب قاضى القضاتى قرطبه داد ( ابن بشکوال ، قاضى عیاض ، همانجاها؛ لوی پرووانسال ، . ( III/120
«قاضى الجماعة» که گاه از ابن ذکوان با این عنوان یاد کرده اند، مفهوم قاضى القضاتى دارد. نباهى ابن ذکوان را نخستین کسى دانسته که در اندلس این عنوان را یافته است ( ص 5، 21 ) . در این سالها المنصور چنان ابن ذکوان را به خود نزدیک کرد که گفته اند پایگاهش نزد حاجب مستبد قرطبه از وزیر برتر بود و در قصر خود حجره ای خاص او قرار داد که ابن ذکوان هر روز بدانجا مى رفت تا المنصور با او مشاوره و مذاکره کند ( همو، 85 ) ، و نیز به هر جنگى که مى رفت ابن ذکوان را با خود مى برد ( قاضى عیاض ، 4/663 ) . المظفر عبدالملک بن محمد، پسر و جانشین المنصور نیز چنین بود و افزون بر ابقای ابن ذکوان بر منصب قضا، در جمادی الاول 394 او را به جای ابراهیم بن شرفى که بیمار شده بود به امامت نماز برگزید ( همانجا؛ قس : ابن بشکوال ، 1/38 ) . اندکى بعد میان قاضى و عیسى بن سعید وزیر المظفر به سبب زمینى که وزیر از سفیهى خریده و ابن ذکوان آن معامله را باطل دانسته بود، اختلاف افتاد. فعالیت وزیر بر ضد ابن ذکوان و اتهام خیانت که بر او وارد ساخت ، سبب شد که وی در 3 ذیحجة 394ق /21 سپتامبر 1004م همراه برادرش ابوحاتم رئیس دیوان مظالم از مناصب خود برکنار شود ( قاضى عیاض ، 4/663، 664؛ ابن بشکوال ، همانجا ) . این برکناری چندان به درازا نکشید و ابن ذکوان 9 ماه بعد مجدداً به شغل پیشین بازگشت و المظفر در کارهای دولت همواره با او رای مى زد ( قاضى عیاض ، 4/664 ) . عبدالرحمان الناصر معروف به سانچوئلو1 ( سانچوی کوچک ) برادر و جانشین المظفر نیز ابن ذکوان را در منصب قضا ابقا کرد و علاوه بر آن وزارت خود را نیز به او واگذاشت و این نخستین بار بود که در اندلس یک نفر مقام قضا و وزارت را همزمان عهده دار مى شد. عبدالرحمان نیز از پشتیبانى همه جانبة ابن ذکوان برخوردار بود، چنانکه وقتى خواست خود را به ولایتعهدی هشام اموی نامبردار کند، ابن ذکوان قاضى و ابن بُرد کاتب نخستین کسانى بودند که با او هماهنگ شدند و قاضیان زیر نفوذ ابن ذکوان نیز بدان کار گردن نهادند و ابن ذکوان خود نخستین کسى بود که ولایتعهد نامه ای را که ابن برد تهیه کرده بود، در ربیع الاول 399 امضا کرد ( ابن عذاری ، 3/43 - 46 و متن ولایتعهدنامه در همانجا؛ لوی پرووانسال ، ؛ II/295 دوزی ، . ( II/282
این واقعه کسانى را که دولت اسلام در اندلس را فقط بر شانة امویان استوار مى دیدند، خوش نیامد و آن را بدعتى شمردند. هم از این روست که برخى ابن ذکوان را به سختى نکوهش کردند و دین شکن و دشمن حقش نامیدند ( ابن ابار، 1/271، 272 ) . ولایتعهدی الناصر چندان نپایید و اندکى بعد عامریان توسط محمد بن هشام بن عبدالجبار ملقب به مهدی و پسر عموی هشام المؤید خلیفة رسمى و ضعیف اموی منقرض شدند.
محمد بن هشام که با ابن ذکوان کینه مى ورزید، به سبب شهرت و منزلت وی ، جز آنکه عنوان قاضى القضاتى او را تغییر دهد کاری نکرد ( قاضى عیاض ، همانجا ) . با اینهمه هنگامى که مهدی به دروغ مرگ هشام المؤید را شایع کرد تا خلافتش راست شود، ابن ذکوان این شایعه را تأیید کرد و بر جنازة کسى دیگر نماز گزارد. چون بربرها بر مهدی شوریدند، ابن ذکوان به دستور او با شورشیان به مذاکره پرداخت و اعلام کرد که هشام زنده است و مهدی به نیابت از او حکم مى راند، اما کاری از پیش نبرد و شورش ادامه یافت ( لوی پرووانسال ، ؛ II/311 دوزی ، ؛ II/296 قس : ابن عذاری ، 3/87 ) .
سلیمان المستعین چون به خلافت نشست ( ربیع الاول ، 400 ) ابن ذکوان را بر منصب قضا ابقاء کرد ( ابن عذاری ، 3/92 ) و در خلافت دوم المهدی ( شوال 400 ) نیز بر همان شغل بماند. چون المهدی کشته شد و هشام المؤید باز به خلافت نشس . . .