ابن دهان
لغت نامه دهخدا
ابن دهان. [ اِ ن ُ دَهَْ ها ] ( اِخ ) حسن بن محمدبن علی بن رجاء، ابومحمد. لغوی معتزلی. مردی فقیر و ژنده پوش و ژولیده گونه بوده و در سال 447 هَ.ق. درگذشته است.
ابن دهان. [ اِ ن ُ دَهَْ ها ] ( اِخ ) ناصرالدین ابومحمد سعیدبن مبارک بن علی بغدادی نحوی. مولد او به بغداد به سال 494 هَ.ق. وفات در موصل سنه 569. از هبةاﷲبن الحصین و جز او حدیث شنود ودر نحو سیبویه زمان خویش بود، و او معاصر با ابن جوالیقی و ابن خشاب و ابن شجریست. سپس از بغداد به قصدپیوستن بخدمت جمال الدین اصفهانی وزیر بموصل رفت. و در غیبت او دجله طغیان کرد و خانه او را که مجاور دباغخانه ای بود فروگرفت و از آب و رنگهای دباغی کتب او که محصول یک عمر رنج او بود تباه گشت و چون آنها را بموصل حمل کردند بدو گفتند با بخور لادن اصلاح آن تواند کردن و او نزدیک سی رطل بدین قصد لادن بسوخت و ازاثر آن نابینا گردید لکن کتابهای او اصلاح پذیرفته وقابل تمتع شد. ابن خلکان گوید در موصل مردم نهایت بکتب او اقبال و اشتغال داشتند. و او راست : کتاب شرح ایضاح و تکمله. کتاب شرح لمع ابن جنی موسوم بغرة. کتاب العروض. کتاب الدروس فی النحو. کتاب زهرالریاض. کتاب الغنیه. کتاب العقود فی المقصور و الممدود و غیرها.
ابن دهان. [ اِ ن ُ دَهَْ ها ] ( اِخ ) ابوزکریا یحیی بن سعیدبن مبارک ( 569-616 هَ.ق. ). ادیب و شاعر موصلی. پدرش سعیدبن مبارک معروف به ابن دهان از بغداد بموصل انتقال کرد و صاحب ترجمه بدانجا بزاد و هم بدانجا درگذشت.
ابن دهان. [ اِ ن ُ دَهَْ ها ] ( اِخ ) فخرالدین ابوشجاع محمدبن علی بن شعیب بغدادی. وفات 590 هَ.ق. ادیب و حاسب از مردم بغداد. ابتدا بموصل بخدمت جمال الدین اصفهانی وزیر و سپس بخدمت صلاح الدین ایوبی پیوست و دیوان میافارقین به او واگذار شد و در سال 586 به مصر رفت و از آنجا به دمشق بازگشت. در حساب و نجوم و زیج ید طولی داشته و در غریب الحدیث کتابی تصنیف کرده و نیز او را کتاب تاریخی است. ( حاجی خلیفه ). او شعر نیکو میگفته. وقتی ازحج مراجعت میکرد در حله شترش بلغزید و بیفتاد و چوب محمل بر سر او فروشد و در حال بمرد. ( ابن خلکان ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید