[ویکی نور] ابومحمد علی بن احمد بن سعید، فقیه، محدث، فیلسوف، عالم ادیان و مذاهب، ادیب و شاعر و یکی از درخشان ترین چهره های فرهنگ اسلامی در اندلس (384-456 ق994/- 1064 م).
وی بنابر گواهی خودش در شهر قرطبه در اندلس چشم به جهان گشود. نیاکان وی از ساکنان قریه ای به نام منته لیشم Manta Lisham در اونبه در ناحیۀ لبله Niebla در غرب اندلس بوده اند، اما پدرانش در شهر قرطبه می زیسته اند. گفته می شود که جدّ اعلایش ایرانی و از بردگان آزاد شدۀ یزید بن ابی سفیان، برادر معاویه بوده است (ابن صاعد، 75). بنابر نوشتۀ ابن بسّام معاصرانش ابن حزم را «از نسبی ناشناخته و بی ریشه و جدّ نزدیکش را نو مسلمان می دانسته اند» (1 (1) 142/).
شهرت خاندان وی با پدرش آغاز می شود. پدرش و وی در یکی از بحرانی ترین و پرآشوب ترین دورانهای تاریخ اندلس می زیسته اند، که همزمان با پایان خلافت امویان و فروپاشی وحدت جغرافیایی-سیاسی اندلس و آغاز آشفتگی و انحطاط بوده است (نک: ابن حزم، خاندان).
پدر ابن حزم اهل علم و ادب و از دولتمردان زمان به شمار می رفته است. وی در زمان فرمانروایی ابوعامر ملقّب به المنصور (366- 392 ق976/-1002 م) یکی از وزیران وی بوده است. ابن حزم دوران کودکی و نوجوانی را در رفاه و آسایش خانۀ پدری و بنا بر گفته خود در دامان زنان گذرانید و از ایشان بسیار چیزها، از جمله خط و خواندن قرآن آموخت و با خلقیات و رفتار و کردار و ویژگیهای روانی ایشان نیک آشنا شد. این تجارب دوران کودکی سرمایۀ سرشاری بود که بعدها وی از آنها در نوشتن یکی از برجسته ترین آثار خود به عنوان طوق الحمامة (گلوبند کبوتر) بهرۀ بسیار برد. ابن حزم در این نوشته به برخی از رویدادها و آشفتگیهای دوران جوانی خود اشاره می کند و از این رو می توان آن را سرچشمۀ مهمی برای آشنایی با دورانی از زندگی وی به شمار آورد. نخستین رویداد مهم سیاسی و اجتماعی دوران جوانی ابن حزم به خلافت رسیدن محمد بن هشام بن الحکم (دوم) ملقّب به المهدی است. وی نخست در روز خلع هشام بن الحکم (دوم) ملقب به المؤیّد در 399 ق1008/ م با یاری هواداران بنی امیّه به خلافت رسید، اما پس از 9 ماه در نیمۀ ربیع الاول 1010/400 م از سوی سلیمان بن حکم کنار زده شد، و بار دوم نیز، پس از سلیمان به مدت چهل روز حکومت کرد و سرانجام در ذیحجۀ 400 به دست بردگان کشته شد.
تاریخ نگاران وی را «انگیزۀ فتنه و شقاق و نفاق» نامیده اند (نک:ابن عذاری، 50/3 به بعد، مراکشی، 41-43). ابن حزم و پدرش در نخستین روزهای خلافت وی از خانۀ خود در بخش شرقی قرطبه به خانۀ قدیمیشان در بخش غربی، در محله ای به نام «بلاط مغیث» منتقل شدند (ابن حزم، طوق الحمامة، 207). رویداد تکان دهنده و ویرانگر دیگر، در این مرحله، روی کار آمدن سلیمان بن حکم، ملقب به الظافر است. وی در 399ق به خلافت رسید و در ربیع الاول 400 به قرطبه آمد و در شوال همان سال از آنجا بیرون رفت و سپس همراه سپاهیان بربر و لشکریان مسیحی به قرطبه بازگشت، و به گفتۀ گزارشگران در نبرد مشهور به «قنطش»، بیست و چند هزار نفر کشته شدند که در میان ایشان بسیاری عالمان، فقیهان و ائمۀ مساجد بودند، سلیمان، پس از آن، به همراهی بربرها در شهرهای اندلس به کشتار، تاراج و ویران کردن روستاها پرداخت (ابن عذاری، 91/3-95، 117؛مراکشی، 42 -43؛ ابن بسام، 1 (1) 24/-29). در این میان در محرم /404ژوئیۀ 1013 سپاهیان بربر قصر خاندان ابن حزم را در بلاط مغیث تصرف و تاراج کردند، و ابن حزم ناگزیر شد که از قرطبه به المریه (آلمریا Almeria) بگریزد (ابن حزم، همان، 208). در 406ق سلیمان بن حکم و برادرش عبدالرحمن و پدر 80 سالۀ ایشان، به دست علی بن حمّود بن میمون کشته شد. علی بن حمود بن میمون از ذریۀ علی بن ابی طالب(ع) و نخستین فرمانروای بنی هاشم در اندلس بود، سلیمان بن حکم وی و برادرش قاسم بن حمّود را هر یک به فرمانداری شهر سبته Ceuta و جزیرة الخضراء گمارده بود. دوران فرمانروایی علی بن حمّود یک سال و نه ماه بود. وی با همراهی و یاری سپاهیان بربر قدرت را به دست گرفت. علی بن حمود در 22 محرم /407اول ژوئیۀ 1016 قرطبه را تصرف کرد، ولی در ذیقعدۀ 408 به دست 3 تن از غلامان صقلبی خود در حمّام کشته شد (ابن عذاری، 119/3-124، ابن بسام، 1 (1) 78/، 83). در پی این رویدادها گرفتاری تازه ای برای ابن حزم پیش آمد. در حالی که وی همچنان در المریه به سر می برد، بدخواهان و دشمنانش دسیسه کردند و فرماندار المریه، خیران صقلبی (حک 403-419 ق) را بر ضد وی برانگیختند. خیران از غلامان برجستۀ منصور بن ابی عامر بود و پس از فروریزش خلافت اموی در اندلس، فرماندار المریه گردید و در رویدادهای بعدی در اندلس نقشی برجسته داشت (ابن عذاری، 166/3-167؛دوزی، 319-317، 311، /310 II). بدخواهان ابن حزم به خیران گزارش داده بودند که ابن حزم و دوستش محمد بن اسحاق نهانی می کوشند که خلافت اموی را بار دیگر در اندلس زنده کنند. خیران بدین سبب وی و دوستش را دستگیر و چند ماه زندانی کرد و سپس ایشان را به محلی به نام حصن القصر Aznalcazar از نواحی اشبیلیه تبعید کرد. ابن حزم پس از چند ماه از راه دریا به بلنسیه (والنسیا) رفت.
این سفر همزمان با روی کار آمدن عبدالرحمن چهارم بود. عبدالرحمن بن محمد بن عبداللّه بن الناصر، ملقب به المرتضی در 407 ق1016/ م در شرق اندلس قیام کرد و در رمضان /408فوریۀ 1018 مردم با وی بیعت کردند. ابن حزم به وی پیوست و وزارت او را بر عهده گرفت و در نبرد وی با قاسم بن حمود برادر علی بن حمود، شرکت کرد. اما المرتضی در این نبرد شکست خورد و در راه گریز در 408ق کشته شد. در نتیجه ابن حزم اسیر گردید، اما پس از چندی آزاد شد و در شوال /409فوریۀ 1019 به قرطبه بازگشت (نک: ابن عذاری، 121/3، 127؛دوزی، 318-316. II؛ ابن حزم، طوق الحمامة، 208، 217-218).
وی بنابر گواهی خودش در شهر قرطبه در اندلس چشم به جهان گشود. نیاکان وی از ساکنان قریه ای به نام منته لیشم Manta Lisham در اونبه در ناحیۀ لبله Niebla در غرب اندلس بوده اند، اما پدرانش در شهر قرطبه می زیسته اند. گفته می شود که جدّ اعلایش ایرانی و از بردگان آزاد شدۀ یزید بن ابی سفیان، برادر معاویه بوده است (ابن صاعد، 75). بنابر نوشتۀ ابن بسّام معاصرانش ابن حزم را «از نسبی ناشناخته و بی ریشه و جدّ نزدیکش را نو مسلمان می دانسته اند» (1 (1) 142/).
شهرت خاندان وی با پدرش آغاز می شود. پدرش و وی در یکی از بحرانی ترین و پرآشوب ترین دورانهای تاریخ اندلس می زیسته اند، که همزمان با پایان خلافت امویان و فروپاشی وحدت جغرافیایی-سیاسی اندلس و آغاز آشفتگی و انحطاط بوده است (نک: ابن حزم، خاندان).
پدر ابن حزم اهل علم و ادب و از دولتمردان زمان به شمار می رفته است. وی در زمان فرمانروایی ابوعامر ملقّب به المنصور (366- 392 ق976/-1002 م) یکی از وزیران وی بوده است. ابن حزم دوران کودکی و نوجوانی را در رفاه و آسایش خانۀ پدری و بنا بر گفته خود در دامان زنان گذرانید و از ایشان بسیار چیزها، از جمله خط و خواندن قرآن آموخت و با خلقیات و رفتار و کردار و ویژگیهای روانی ایشان نیک آشنا شد. این تجارب دوران کودکی سرمایۀ سرشاری بود که بعدها وی از آنها در نوشتن یکی از برجسته ترین آثار خود به عنوان طوق الحمامة (گلوبند کبوتر) بهرۀ بسیار برد. ابن حزم در این نوشته به برخی از رویدادها و آشفتگیهای دوران جوانی خود اشاره می کند و از این رو می توان آن را سرچشمۀ مهمی برای آشنایی با دورانی از زندگی وی به شمار آورد. نخستین رویداد مهم سیاسی و اجتماعی دوران جوانی ابن حزم به خلافت رسیدن محمد بن هشام بن الحکم (دوم) ملقّب به المهدی است. وی نخست در روز خلع هشام بن الحکم (دوم) ملقب به المؤیّد در 399 ق1008/ م با یاری هواداران بنی امیّه به خلافت رسید، اما پس از 9 ماه در نیمۀ ربیع الاول 1010/400 م از سوی سلیمان بن حکم کنار زده شد، و بار دوم نیز، پس از سلیمان به مدت چهل روز حکومت کرد و سرانجام در ذیحجۀ 400 به دست بردگان کشته شد.
تاریخ نگاران وی را «انگیزۀ فتنه و شقاق و نفاق» نامیده اند (نک:ابن عذاری، 50/3 به بعد، مراکشی، 41-43). ابن حزم و پدرش در نخستین روزهای خلافت وی از خانۀ خود در بخش شرقی قرطبه به خانۀ قدیمیشان در بخش غربی، در محله ای به نام «بلاط مغیث» منتقل شدند (ابن حزم، طوق الحمامة، 207). رویداد تکان دهنده و ویرانگر دیگر، در این مرحله، روی کار آمدن سلیمان بن حکم، ملقب به الظافر است. وی در 399ق به خلافت رسید و در ربیع الاول 400 به قرطبه آمد و در شوال همان سال از آنجا بیرون رفت و سپس همراه سپاهیان بربر و لشکریان مسیحی به قرطبه بازگشت، و به گفتۀ گزارشگران در نبرد مشهور به «قنطش»، بیست و چند هزار نفر کشته شدند که در میان ایشان بسیاری عالمان، فقیهان و ائمۀ مساجد بودند، سلیمان، پس از آن، به همراهی بربرها در شهرهای اندلس به کشتار، تاراج و ویران کردن روستاها پرداخت (ابن عذاری، 91/3-95، 117؛مراکشی، 42 -43؛ ابن بسام، 1 (1) 24/-29). در این میان در محرم /404ژوئیۀ 1013 سپاهیان بربر قصر خاندان ابن حزم را در بلاط مغیث تصرف و تاراج کردند، و ابن حزم ناگزیر شد که از قرطبه به المریه (آلمریا Almeria) بگریزد (ابن حزم، همان، 208). در 406ق سلیمان بن حکم و برادرش عبدالرحمن و پدر 80 سالۀ ایشان، به دست علی بن حمّود بن میمون کشته شد. علی بن حمود بن میمون از ذریۀ علی بن ابی طالب(ع) و نخستین فرمانروای بنی هاشم در اندلس بود، سلیمان بن حکم وی و برادرش قاسم بن حمّود را هر یک به فرمانداری شهر سبته Ceuta و جزیرة الخضراء گمارده بود. دوران فرمانروایی علی بن حمّود یک سال و نه ماه بود. وی با همراهی و یاری سپاهیان بربر قدرت را به دست گرفت. علی بن حمود در 22 محرم /407اول ژوئیۀ 1016 قرطبه را تصرف کرد، ولی در ذیقعدۀ 408 به دست 3 تن از غلامان صقلبی خود در حمّام کشته شد (ابن عذاری، 119/3-124، ابن بسام، 1 (1) 78/، 83). در پی این رویدادها گرفتاری تازه ای برای ابن حزم پیش آمد. در حالی که وی همچنان در المریه به سر می برد، بدخواهان و دشمنانش دسیسه کردند و فرماندار المریه، خیران صقلبی (حک 403-419 ق) را بر ضد وی برانگیختند. خیران از غلامان برجستۀ منصور بن ابی عامر بود و پس از فروریزش خلافت اموی در اندلس، فرماندار المریه گردید و در رویدادهای بعدی در اندلس نقشی برجسته داشت (ابن عذاری، 166/3-167؛دوزی، 319-317، 311، /310 II). بدخواهان ابن حزم به خیران گزارش داده بودند که ابن حزم و دوستش محمد بن اسحاق نهانی می کوشند که خلافت اموی را بار دیگر در اندلس زنده کنند. خیران بدین سبب وی و دوستش را دستگیر و چند ماه زندانی کرد و سپس ایشان را به محلی به نام حصن القصر Aznalcazar از نواحی اشبیلیه تبعید کرد. ابن حزم پس از چند ماه از راه دریا به بلنسیه (والنسیا) رفت.
این سفر همزمان با روی کار آمدن عبدالرحمن چهارم بود. عبدالرحمن بن محمد بن عبداللّه بن الناصر، ملقب به المرتضی در 407 ق1016/ م در شرق اندلس قیام کرد و در رمضان /408فوریۀ 1018 مردم با وی بیعت کردند. ابن حزم به وی پیوست و وزارت او را بر عهده گرفت و در نبرد وی با قاسم بن حمود برادر علی بن حمود، شرکت کرد. اما المرتضی در این نبرد شکست خورد و در راه گریز در 408ق کشته شد. در نتیجه ابن حزم اسیر گردید، اما پس از چندی آزاد شد و در شوال /409فوریۀ 1019 به قرطبه بازگشت (نک: ابن عذاری، 121/3، 127؛دوزی، 318-316. II؛ ابن حزم، طوق الحمامة، 208، 217-218).
wikinoor: ابن_حزم،_علی_بن_احمد