ابن ابار محمد بن عبدالله

دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] ابن اَبّار ابوعبدالله محمد عبدالله قُضاعی اندلسی، (595-658ق)، کاتب، مورخ، محدث، ادیب و سیاستمدار اندلسی است. افرادی که از قبیله قضاعه یمن به اندلس کوچیده بودند، از دیرباز در محلی به نام «اُنده» در همسایگی بلنسیه مسکن داشتند. پدر ابن ابار و احتمالاً خود او نیز در همین محل به دنیا آمدند. وی دوران کودکی و نوجوانی را در این شهر به سر برد و نزد پدرش، ابومحمد عبدالله که دانشمندی ادیب و عارفی کامل بود، قرآن و حدیث و شعر و ادب و مقدمات و علوم متداول آن زمان را فراگرفت.
پدر وی از هیچ گونه حمایت و تشویق نسبت به وی فرو نمی گذاشت؛ آن چنان که پیوسته آموخته های او را بازپس می طلبید. وی سپس اجازه نقل و روایت همه کتاب های خود را به او داد و حتی شاید از باب کسب اعتبار، در دو سالگی برای او از بعضی مشایخ خویش اجازه روایت حدیث گرفت.
ابن ابّار، اساتید متعددی از بلاد شرق و غرب داشته که علوم و فنون مختلف را نزد آنان فراگرفته است. وی نام آن اساتید و نیز شیوخی را که از آنان نقل حدیث کرده، در مقدمه ها و در مطاوی کتاب هایش آورده است. شاخص ترین استاد ابن ابار، ابوالربیع بن سالم است که ابن ابار بیست و چند سال با وی مصاحبت و ملازمت داشت و همو بود که وی را به تدوین مهم ترین و مشهورترین کتابش، «التکملة» واداشت و پیشه ساختن فنّ کتابت و استفاده از خط و فنون بلاغت را جهت تأمین معاش و کسب مال و مکنت و مقام به او توصیه کرد.
ابن ابار در خلال سال هایی که نزد ابوالربیع درس می خواند، طبق معمول روزگار، به شهرهای گوناگون اندلس سفر کرد و به کار جمع و نگارش حدیث، چه عالی چه نازل، همت گماشت. وی پس از آن به بلنسیه بازگشت و همان جا ماندگار شد. در 643ق، استادش ابوالربیع که با سپاه اسلام به مقابله مسیحیان شتافته بود، در محل دژ اَنیشَه نزدیک بَلَنْسیه، به شهادت رسید. ابن ابار که تازه به 30 سالگی رسیده بود گویا سر آن داشت که جای استاد را بگیرد و مانند او نفوذ سیاسی، روحانی و علمی کسب کند. به همین جهت، به خدمت امیران بلنسیه درآمد. وی مناصب دولتی را از دبیری ابوعبدالله محمد که از امیران سلسله موحدین بود، آغاز کرد و پس از مرگ وی در 620ق، سمت دبیری فرزندش امیر ابوزید عبدالرحمان را یافت و چون ابوزید در 626ق، به امید حفظ دولت، به امیران مسیحی اندلس که روزبه روز به قدرتشان افزوده می شد، پناه برد، وی به بلنسیه بازگشت و به خدمت زیّان بن مَرْدَنیش درآمد. در 633ق، چند ماه در شهر دانیه سمت قضا داشت، اما پس از اندک مدتی، از آن کار استعفا کرد. در همین دوران بود که جاقمه به شهرهای اطراف بلنسیه حمله می برد و به پیروزی های تازه ای دست می یافت. سرانجام، سپاه مسیحیان، بلنسیه را محاصره کرد. در همان احوال، در ذی قعده 635، ابومحمد عبدالله تُجیبی که از مشایخ اجازه و اساتید ابن ابار بود، درگذشت. در رجب سال بعد همراه هیئتی از جانب زیّان بن مردنیش برای طلب یاری به خدمت امیر ابوزکریا یحیی از امیران آل ابی حفص که بر شمال افریقا حکم می راند، شتافت. ابن ابار تقاضای خویش و نیز مصائبی را که بلنسیه به آن دچار شده بود، در «سینیه ای» که بیش از 100 بیت است، به شیوه ای چنان مؤثّر برخواند که امیر ابوزکریا بی درنگ فرمان داد، چندین کشتی حامل اسلحه و خوراک و پوشاک - ظاهراً به ارزش 100 هزار دینار - همراه هیئت راهی اندلس گردد. ابن ابار به سختی خود را به اندلس رساند.
پس از سقوط بلنسیه، ابن ابار بار دیگر همراه زیّان به دانیه رفت و چندی انتظار کشید و با دیگر امرای مسلمانِ اندلس به نامه نگاری پرداخت، اما نتیجه ای به دست نیامد. وی 42 ساله بود که از تجدید قوای مسلمین و بازپس گرفتن سرزمین های از دست رفته نومید شد و با خانواده خویش روی به افریقا نهاد. وی نخست در شهر بِجایه مسکن گزید، اما نظر به سابقه ای که در دربار تونس داشت، کتابت انشاء و علامت را در دیوان رسائل امیر ابوزکریا به عهده گرفت.
ابن ابار، «علامت سلطانی» (طغرا) را به خط مغربی می نگاشت، ولی سلطان ترجیح می داد که به خط مشرقی نگاشته شود. پس این وظیفه را به احمد بن ابراهیم غسّانی سپرد و از ابن ابّار خواست که فقط به انشای رسائل و کتابت آنها بپردازد و جای علامت را برای خطّاط جدید خالی بگذارد، امّا ابن ابار از این فرمان، سر باز زد و سلطان او را برکنار و خانه نشین ساخت. بیشتر محققان عوامل دیگری را نیز در این کار دخیل می دانند که از مهم ترین آنها، حسادت و رقابت بزرگان تونسی نسبت به مسلمانانی بود که از اندلس به تونس مهاجرت کرده و به مناصب عالی دست یافته بودند. در این هنگام ابن ابار که بر احوال خویش نگران بود، به امیر ابوعبدالله محمد، پسر سلطان که بعدها با لقب مستنصر فرمانروای تونس شد، پناه برد.

پیشنهاد کاربران

بپرس