ابلی

/~boli/

لغت نامه دهخدا

ابلی. [ اُ لا ] ( اِخ ) کوهساریست از بنی سلیم میان مکه و مدینه ، و در آن آبهاست از جمله چاه معونه و چاه ذوساعده و ماهورها و تلها باشد پیوسته به یکدیگر.

ابلی. [ اَ ب ُ ] ( اِ ) به لوترا، شرم ِ مرد.

ابلی. [ اُ لی ی ] ( اِخ ) نام کوهی معروف نزدیک اجا وسلمی ، دو کوه قبیله طی و در آنجا مردابی است به پهنای هفت فرسنگ که آب باران در آن گرد آید، تلخ مزه.

ابلی. [ اُ ب ُل ْ لی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به اُبُلّه : و از ابله دستار و عمامه ابلی خیزد. ( حدود العالم ).

ابلی. [ اِ ب ِ لی ی ] ( ع ص نسبی ) رجل ابلی ؛ مردی اشتردار. ( مهذب الاسماء ).

ابلی. [ اَ لا ] ( ع ن تف ) کهنه تر.

فرهنگ فارسی

( اسم ) مخفف ( ابوالقاسم ) است و بیشتر آنرا در مقام کوچک شمردن و در خطاب به آشنا و خویشاوندی که با او تکلف و رو دربایستی نداشته باشند بکار میبرند و گاه آنرا بهر کس اطلاق کنند و مراد شخصی نیست که نام او ابوالقاسم باشد : یکی نیست از این مرتیکه بپرسد : ابلی خرت بچند است ? ( ص .هدایت . زنده بگورص ۴۴ ).
کهنه تر

فرهنگ معین

(اَ بُ ) (اِ. ) (عا. ) مخفف «ابوالقاسم » است و بیشتر آن را در مقام کوچک شمردن و خطاب به آشنا و خویشاوند که با او رو دربایستی نداشته باشند به کار می برند.

دانشنامه عمومی

آبلی. آبلی ( به فرانسوی: Ablis ) یک کمون در فرانسه است که در ایولین واقع شده است. [ ۱] آبلی ۲۵٫۹۲ کیلومتر مربع مساحت دارد ۱۵۱ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس آبلیعکس آبلیعکس آبلی
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس