ابلک

/~ablak/

لغت نامه دهخدا

ابلک. [ اَ ل َ ] ( ص ، اِ ) بگفته لغت نامه نویسان فارسی ، اصل کلمه ابلق عرب و بهمان معنی است و شاهد ذیل را نیز از سیف اسفرنگ می آورند :
تا سوی او نکشد دولت تو بیش کمان
خصم شاد است بدلجوئی تیر ناوک
گر بداند که بدور تو دورنگی عیب است
صبح صادق نکند ادهم شب را ابلک.
ابلوک را نیز مرادف آن شمرده اند. واﷲ اعلم.

فرهنگ معین

(اَ لَ ) (اِ. ) گیاهی از تیرة اسفناجیان که در بیابان های خشک روید و شاخه های بسیار دارد و دارای دانه های دو شاخ است که باد آن را به آسانی از جا می کند.

فرهنگ عمید

۱. ‹ابلوک› [قدیمی] = ابلق
۲. (اسم ) (زیست شناسی ) گیاهی با شاخه های باریک و برگ ها و دانه های ریز سه پهلو که در بیابان های خشک می روید و با وزش باد از جا کنده می شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس