ابلک
/~ablak/
لغت نامه دهخدا
تا سوی او نکشد دولت تو بیش کمان
خصم شاد است بدلجوئی تیر ناوک
گر بداند که بدور تو دورنگی عیب است
صبح صادق نکند ادهم شب را ابلک.
ابلوک را نیز مرادف آن شمرده اند. واﷲ اعلم.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (اسم ) (زیست شناسی ) گیاهی با شاخه های باریک و برگ ها و دانه های ریز سه پهلو که در بیابان های خشک می روید و با وزش باد از جا کنده می شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید