ابل

لغت نامه دهخدا

( آبل ) آبل. [ ب ِ ] ( اِخ ) نام دیهی بدمشق. || دیهی بحمص. || موضعی نزدیک اردن.

آبل. [ ب ِ ] ( ع ص ) استاد و دانا بچرانیدن شتر.
ابل. [ اَ ب ِ ] ( اِ ) قاقله صغار. هیل که در طعام کنند. هال. هل. قردامومن .

ابل. [ اَ ب ِ ] ( ع ص ) فربه. || دانا بکار شتر. آنکه استاد باشد در شترداری.

ابل. [ اَ ب َ ] ( ع اِمص ) گرانی و ناگواری طعام.

ابل. [ اُ ب ُ ] ( ع اِ ) گیاهی است که بار دیگر از گیاه ِ بریده یا چریده رسته باشد. || ج ِ ابیل. || ( اِخ ) نام موضعی است.

ابل. [ اُب ْ ب َ ] ( ع ص ) ابل ابل ؛ شتران رهاشده که کسی به آنها دست نرساند و متعرض احوال آنها نبود.

ابل. [ اِ ب ُ ] ( از لاتینی ،اِ ) غلیون. اقطی صغیر.

ابل. [ اَ ب ُ ] ( اِ ) دوائی است که به شیرازی بل شیرین گویند و طراثیث و طرثوث همان است. ( برهان ).

ابل. [ ]( اِخ ) شهریست به سند از ناحیت بدهه ، آبادان و با نعمت سخت بسیار و اندر وی مسلمانانند. ( حدودالعالم ).

ابل. [ ] ( عبری ، اِ ) اسمی است به معنی چمن که در تورات بر نام قریه ای چند درآمده ، چون ابل بیت معکه ، ابل شظیم ، ابل محوله ، ابل مصرایم.

ابل. [ اِ ب ِ / اِ ] ( ع اِ ) نامی است جمله اشتران را. ( مهذب الاسماء ). اشتران بیش از دو. ( جمع بی مفرد یا اسم جنس باعتبار وضع نه استعمال ). ج ، آبال :
محقق همان بیند اندر ابل
که در خوبرویان چین و چگل.
سعدی.
گفتم بگریم تا ابل ،چون خر فرومانَد بگل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم میرود.
سعدی.
|| ابر حامل باران.

ابل. [ اَ / اُ ] ( ع ص ) تر یا خشک.

ابل. [ اَ ] ( ع مص ) خداوند شتران بسیار شدن. || بی نیاز شدن شتران و غیر آن از آب بسبب گیاه تر خوردن. || اباله ، یعنی زه و طوقه ساختن برای چاه. || غالب و قوی گردیدن. || شتران چرنده برای کسی بادید کردن. || دانا و ماهر شدن بکار شتر و گوسپند. استاد شدن در چرانیدن شتر. ( زوزنی ).

ابل.[ اَ ب َل ل ] ( ع ص ) سخت بی شرم. ( مهذب الاسماء ). بی شرم.بی حیا. شوخ. || سوگندخواره. ( مهذب الاسماء ). || ستمکار. بغایت ظالم. || فاسق. فاجر. || مرد سخت خصومت. جنگجو. مرد ستهنده. || بازایستاده از خیر. || دیردارنده وام. بَدبِده. مؤنث : بَلاّء. ج ، بُل .

فرهنگ فارسی

( آبل ) قریه از حمص و با آن دو میل فاصله دارد .
نام دیهی استاد و دانا به چرانیدن شتر
شتر(اسم جنس یااسم جمع که بربیش ازدوشتراطلاق شود )
( اسم ) ۱ - نامی است جمله اشتران را اشتران بیش از دو ( جمع بی مفرد یا اسم جنس به اعتبار وضع نه استعمال ) . ۲ - ابر حامل باران
بی شرم فاسق و فاجر

فرهنگ معین

(اِ بِ ) [ ع . ] (اِ. ) شُتر.
(اَ بُ ) (عا. ) ۱ - مخفف ابوالفتح ، ابوالقاسم و مانند آن ها.۲ - نره ، احلیل (در تداول لات ها ).

فرهنگ عمید

= شتر

گویش مازنی

/abal/ گیاهی برگ پهن شبیه کدو & آهل

واژه نامه بختیاریکا

( اَبُل ) درخت کاج وحشی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی إِبْلِ: شتر(ماده)
تکرار در قرآن: ۲(بار)
بکسر الف ابل به معنی مطلق شتر است اعّم از نر و ماده و از هر جنس که باشد و لفظ آن مفرد است و دلالت بر جنس دارد. چنانکه جمل شتر نر، و ناقه شتر ماده است. ابل فقط دو بار در قرآن مجید آمده است ، .

دانشنامه عمومی

آبل. آبل ( به عربی: آبل ) یک منطقهٔ مسکونی در سوریه است که در حمص واقع شده است. [ ۱]
آبل ۲٬۸۷۳ نفر جمعیت دارد.
عکس آبل

آبل (دهانه). آبل یک دهانه برخوردی در ماه است.
این دهانه ۹ دهانه اقماری دارد. [ ۱]
عکس آبل (دهانه)عکس آبل (دهانه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس