لغت نامه دهخدا
- عبدآبق ؛ بنده گریخته یا گریزپا. ج ، اُبَّق ، اُبّاق.
آبق. [ ب َ ] ( معرب ، اِ ) معرّب آبَک. زیبق. سیماب.
ابق. [ اَ ] ( ع مص ) گریختن.
ابق. [ اَ ب َ ] ( ع اِ ) کنب. قنب. کنف. نوعی از کتان یا پوست قنب. || رسن که از پوست کنف بود. ( مهذب الاسماء ). || ( مص ) گریختن بنده بی خوف و رنجی ، پنهان شدن او سپس بجائی رفتن.
ابق. [ اُب ْ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اَبوق و آبق.
فرهنگ فارسی
کنف گریختن بنده بیخوف و رنجی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی أَبَقَ: گریخت
تکرار در قرآن: ۱(بار)
از مادّه «اباق» به معنای فرار کردن بنده، از مولای خود، در اینجا، تعبیر عجیبی است، و نشان می دهد که، ترک اولایِ بسیار کوچک تا چه حد در مورد پیامبران عالی مقام از سوی خداوند، مورد سخت گیری و عتاب واقع می شود، تا آنجا که پیامبرش را بنده فراری می نامد!
تکرار در قرآن: ۱(بار)
از مادّه «اباق» به معنای فرار کردن بنده، از مولای خود، در اینجا، تعبیر عجیبی است، و نشان می دهد که، ترک اولایِ بسیار کوچک تا چه حد در مورد پیامبران عالی مقام از سوی خداوند، مورد سخت گیری و عتاب واقع می شود، تا آنجا که پیامبرش را بنده فراری می نامد!
wikialkb: ریشه_ابق
پیشنهاد کاربران
گریزان ، فراری، گریخته
براندیش از آن بندهٔ پر گناه
که از خواجه آبق شود چند گاه
براندیش از آن بندهٔ پر گناه
که از خواجه آبق شود چند گاه
آبَق: آبَک ۱. آبِ اندک ۲. ( دیرین ) جیوه، سیماب
برده فراری