ابشخور

/~AbeSxor/

مترادف ابشخور: ( آبشخور ) آبخور، آبشخورد، آبشخوار، سرچشمه، منهل، روزی، قسمت، نصیب، تقدیر، سرنوشت، مشرب، مقام، منزل، موطن

معنی انگلیسی:
destiny, capacity, fount, portion, trough, water hole, watering place, watering - trough, [fig.] destiny

لغت نامه دهخدا

( آبشخور ) آبشخور. [ ب ِ خوَرْ / خُرْ ] ( اِ مرکب ) جایی از رود یا نهر یا حوض که از آن آب توان خورد و یا توان برداشت. ورد. مورد. مشرب. منهل. شریعه. مشرع. عَطَن. معطن. مشربه. شرعه. حوض. آبخور. سرچشمه. آبشخوار : الملحاح ؛ آن شتر که از آبشخور ( عطن. معطن ) واتَر نیاید. ( السامی فی الاسامی ).
جهان دار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همی میش و گرگ.
فردوسی.
از این پس نه آشوب خیزد نه جنگ
به آبشخور آید گوزن و پلنگ.
فردوسی.
چرا گاه این گاو بدتر نبود
هم آبشخورش نیز کمتر نبود
بپستان چنان خشک شد شیر اوی
دگرگونه شد رنگ و آژیر اوی.
فردوسی.
گیا نیست و آبشخور چارپای
فرود آمدن را نیابی تو جای.
فردوسی.
همان از دل پاک و پاکیزه کیش
به آبشخور آری همی گرگ و میش.
فردوسی.
|| منزل. مقام. موطن :
ببهرام داد آن زمان دخترش
بدان تا بچین باشد آبشخورش.
فردوسی.
بتوران زمین زادی از مادرت
همانجابد آرام و آبشخورت.
فردوسی.
بدو گفت رستم ترا کهترم
بشهر تو کرد ایزد آبشخورم.
فردوسی.
دستش نگیرد حیدرم دستم نگیرد عمّرش
رفتم پس آبشخورم او از پس آبشخورش.
ناصرخسرو.
|| نصیب. قسمت. روزی :
یکی راه بگشای تا بگذرم
بجایی که کرد ایزد آبشخورم.
فردوسی.
وگر هیچ رنج آیدت بگذرم
ز جای دگر جویم آبشخورم.
فردوسی.
ما برفتیم تو دانی و دل غمخور ما
بخت بد تا بکجا میبرد آبشخور ما.
حافظ.

فرهنگ فارسی

( آبشخور ) ( اسم ) ۱ - جایی از رود یا نهر یا حوض که از آن آب توان برداشت و خورد آبشخوار مشرب منهل آبخور . ۲ - ظرف آبخوری . ۳ - منزل مقام موطن . ۴ - نصیب قسمت . ۵ - سرنوشت .
مشرب شریعه
روزی، بهره، نصیب، قسمت، جای زیست، جای آب خوردن یا آب برداشتن درکنارچشمه، آبشخوار، آبشخورد، آبخور، آبخورد

فرهنگ معین

( آبشخور ) (بِ خُ ) (اِمر. ) = آبشخوار. آبشخورد: ۱ - جای خوردن یا برداشتن آب . ۲ - ظرف آبخوری . ۳ - منزل ، مقام . ۴ - بهره ، قسمت . ۵ - سرنوشت .

فرهنگ عمید

( آبشخور ) ۱. [مجاز] روزی، بهره، نصیب، قسمت.
۲. [قدیمی] جای زیست و اقامت.
۳. [قدیمی] جای آب خوردن یا آب برداشتن در کنار چشمه یا رودخانه: از این پس نه آشوب خیزد نه جنگ / به آبشخور آیند میش و پلنگ (فردوسی: ۲/۲۸۶ ).

جدول کلمات

آبشخور
قسمت, بهره, نصیب, روزی

مترادف ها

destiny (اسم)
سرگذشت، تقدیر، سرنوشت، فلک، ابشخور، نصیب و قسمت

trough (اسم)
تغار، ابشخور، سنگاب

watering place (اسم)
مخزن، اب انبار، ابشخور، مشرب، استخر، محل چشمه اب معدنی

فارسی به عربی

قدر

پیشنهاد کاربران

واژه ی آبشخور در هستی شناسی برای سرچشمه و منشا و مبدا بسیار بکارمی رود چون:
آبشخور این فکر: منشا این فکر.
این فکر از بهمان چیز آبشخور می گیرد: این فکر از بهمان چیز نشأت می گیرد.
پارسی را پاس بداریم.
منبعی که از آن برداشت می شود
منشأ
مبدا ریشه
سرچشمه
مشرب ( آبشخور )
سرچشمه. جای که از آن میتوان آبی گوارا نوشید
آبشخور با توجه به خود کلمه سرچشمه ی جایی که میتوان آبی گوارا نوشید
سرچشمه
جایی که آبی گوارا دارد
سر چشمه

نصیب وقسمت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس